یافتن پست: #نشست

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

دختر همسایمون 10 سالشه، امروز دیدم بیرون نشسته داره گریه میکنه. گفتم چی شده؟


گفت مامانم آیفونمو ازم گرفته!


گفتم چرا؟


گفت آخه وختی دوس پسرم داشت بوسم میکرد مامانم مارو دید!


یا ابرفرض

دیدگاه  •   •   •  1392/09/25 - 19:21
+5
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
با هر که نشستیم       دل از او نشکستیم
بر جام می و می کده          مردانه نشستیم
هر چند که اینجا پر از جور و جفا بود
خوردیم ولی حرمت ساقـــــــــــی نشکستیم
دیدگاه  •   •   •  1392/09/25 - 11:27
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بچه خواهرم نشسته داره از اون فیلم خفنای ترسناک میبینه



بهش میگم:



نمیترسی اینارو نگاه میکنی؟



میگه : این ترسا آدمو بزرگ میکنه!







بعد اونوقت من هم سن این بودم وقتی فوتبالیستا میداد



وسط بازی که قطع میشد فک میکردم



الان اونا وسط بازی تو زمین چی کار میکنن؟

دیدگاه  •   •   •  1392/09/23 - 19:41
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
فقط یک ایرانی می تونه یک جمله با ۲۰ فعل بسازد :

مثال : داشتم می رفتم برم ، دیدم گرفت نشست ، گفتم بذار بپرسم بیبینم میاد نیمیاد !
دیدگاه  •   •   •  1392/09/23 - 19:40
+5
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩﻡ ،

ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻭ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺟﻠﻮ ﻧﺸﺴﺘﻪ


ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ، ﺩﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﮐﯿﻔﺶ ،


ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﻣﺎ ﺑﺎﺵ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺧﻮﺷﮕﻠﻪ


ﺩﯾﺪﻡ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﯿﻔﺶ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ :


" ﺍﯾﻦ ﻗﺒﺾ ﻭ ﺑﮕﯿﺮ، ﺑﺎﺑﺎ , ﻭﻗﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﺑﺮﻭ ﻋﮑﺴﻬﺎﯼ ﻣﻨﻢ ﺍﺯﺁﺗﻠﯿﻪ ﺑﮕﯿﺮ "


ﺭﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ،


ﻫﯽ ﺳﺮﺥ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﻣﯽ ﺷﺪﻡ ، ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺟﻤﻌﺶ ﮐﻨﻢ، ﮔﻔﺘﻢ :


" ﺩﺧﺘﺮﺗﻮﻥ ﻫﺴﺘﻦ ، ﻣﺎﺷﺎﻻ ﭼﻘﺪ ﺣﺎﻟﺖ ﭼﺸﻤﺎ ﻭ ﻓﺮﻡ ﺻﻮﺭﺗﺸﻮﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩ "


ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ " ﺑﯿﺨﻮﺩ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺯﺑﻮﻧﯽ ﻧﮑﻦ ،


ﺍﻻﻥ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﮐﺮﺩﻧﻮ ﺑﻬﺖ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻡ 

دیدگاه  •   •   •  1392/09/22 - 11:33
+11
محمد
محمد
گمان نمی کنم این دستها به هم برسند
دو دل شکسته ی ما در انزوا به هم برسند
ضریح و نذر را رها کن بعید می دانم
دو دست دور به زور دعا به هم برسند
کدام دست رسیده به دست دلخواهش
که دستهای ژر از زخم ما به هم برسند
فلک نجیب نشسته است و موذیانه به فکر
که پیش چشم من چرا این دو به هم برسند
نشانی ده بالا یادمان باشد
مگر در دور در ان دورها به هم برسند
دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 23:30
+5
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
دختر خالم ماشینش خراب شده بود با طناب ماشینشو بستم به ماشین خودم که ببرمش تعمیرگاه...دیدم در ماشین رو قفل کرد اومد نشست تو ماشین جفتم بهم میگه بریم ...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 23:23
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

اون پسرایی که وقتی یه روز نمیبینیشون اعصاب واست نمیمونه !

اون پسرایی که شب پشت تلفن دوتایی خوابتون میبره!

اون پسرایی که باهاشون میری شمال و دیگه دلت نمیخواد برگردی!

... اونایی که بهت زنگ میزنن قـــــــــــــند تو دلت آب میشه!

همونا که صداشون مردونست !

همونایی که وقتی کنارت نشستن بهت sms میدن دوست دارم !

اونایی که بد دهن نیستن وقتی فحش ازت میشنون میگن بی ادب !

اونایی که قربون صدقه می رن دلت ضعف می ره !

همونایی که وقتی از دور می بی[!] قند تو دلشون آب می شه و یه لبخند میاد گوشه لبشون !

نه ....

نسلشون منقرض نشده!

هستــــــــــــن ولی کمن !!!


دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 22:28
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

روزی در یک اتوبوس پشت سر راننده یک پیرزن نشسته بود و هر چند دیقه به راننده میگفت : ننه مغز بادام میخوری و راننده جواب میداد بله و میگرفت و میخورد و بعد از چند دفعه گرفتن مغز بادام و خوردن یکدفعه پرسید ننه جون این بادامهارو از کجا میاری و چطوری مغز میکنی ؟؟؟

و پیرزن جواب میده : ننه اینا مغز شکلات هستن و من کاکائوهاشو میک میزنم و چون دندون ندارم مغز بادوماشو میدم به تو …


دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 22:14
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیروز مامانم برای نهار یه مرغ درسته ی بزرگ رو گذاشته بود تو فر بعد برای اینکه خلاقیتش رو به رخ بکشه یه چندتایی بلدرچین کوچولو هم گذاشته بود کنارش و یه بلدرچین هم تو شیکمش ؛ خلاصه نشستیم سر سفره خواهرم قاشق رو زد تو سینه مرغه یوهویی بلدرچینه از توی شیکم مرغه پرید بیرون و چنان جیغ ۲۴رنگی زد که همسایه بغلی زنگ زد به آتشنشانی و ۱۱۰ !

بهش میگم چته ؟ میگه نیگا کن این مرغ بدبخت جوجه داشته تو شیکمش …

هیچی دیگه از ظهر دارم تیکه های سفره رو که گاز زده بودم از لای دندونام در میارم !
دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 17:23
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ