maryam
نشسته ام....
_ کجا؟
...کنار همان چاهي که تو برايم کندي....
عمق نامردي ات را اندازه مي گيرم!!!!!!!!!!!!
mah3a
یکی میگفت: باید از کنار مشکلات زندگی با سرعت عبور کنی و بگی مییییگ میییییییگ!!!
اما انگار نمی دونست مشکلات نشستن رومون و میگن: انگوررررررری ، انگورررررررررری!!
sasan pool
امشب به رسم عاشقی یادی ز یاران میکنم
در غربتی تاریک و سرد ، از غم حکایت میکنم
امشب وجودم خسته است ، از سردی دلهای سرد
آیا تو هم در یاد من هستی در این شبهای درد ؟
آره الان پیش عشق جدیدش نشسته داره به ریشت می خنده.
sasan pool
اسمش را میگذاریم؛دوست مجازی اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته . . خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند ...وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد وقت میگذاردبرایم، وقت میگذارم برایش . . نگرانش میشوم دلتنگش میشوم . . وقتی درصحبت هایم،به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقی ست . . هرچند کنارهم نباشیم هرچند صدای هم راهم نشنیده باشیم، من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد --- پس دوست من در دنیای مجازی دوستت دارم
ramin
به لره می گن چند وقته جوراباتو نشستی می گه لطف کنید سوال تاریخی نیرسین
نیوشا
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش
قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید .
روزنامه
نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه
بود..
او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی
او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او
گذاشت و انجا را ترک کرد.
عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شدکه کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است
مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت
ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!