payam65
و حال رفته ای...بغض بدی در گلویم داره آتیشم میزنه...عاقبت ما آنچه خواهان بودیم میشد...میدانم باکسی رفتی و من فقط باید تنها باشم...آری میگویی من در قلب توام اما حالا قلب تو جای دو نفر را دارد؟
گلوم را بغض و گریه حسابی خسته کرده.
آری آغوش من را حس نکردی و رفتی و حتی خواهانه آغوش من بودی و گفتی به دلت مونده یکبار یک روز یکجایی در آغوش من باشی...
ستاره ها امدند بر بامه خانه ام زیر بغل هایم را میگیرند و شبه دستی میشوند و همش اشک هایم را پاک میکنند...آخه عزیزه من پیش خودت نگفتی که من بمیرم؟؟؟
بقدری خفه هستم در گلویم که دارم به عکست مینگرم و اشک را بی صدا بر صورتم میکشم...هوای دلم را بد سوزاندی مهربانم.
حالا تیغ برمیدارم و شروع میکنم:
1.اولی، فقط برای اینکه یادم نره یک روزی عاشقت بودم عزیزم..یک لحظه عکستو بغل میکنم و بارون و حس میکنم از پنجره و حال اشکامو پاک میکنم از دفترم
2.دومی، فقط برای اینکه خیلی دلتنگتم و دوست داشتم بودی تا برات ترانه بخونم
3.سومی، فقط برای اینکه بتونم غصه هامو برایت بخوانم و از شانه های ظریفت آن خسته گی ها را بردارم.
4.چهارم،فقط برای اینکه خیلی دوستت دارم و خو
tamanna
حرف راست و خوشگل و موشگل
خب حالا که میخواستین اسکار بدین چرا حجت و راضیه رو دعوت نکرده بودین؟
اونا هم آدمن...
بچه های اونا هم بچۀ آدمن...
تولۀ سگ که نیستن که...
اِشکالشون... اشکالشون اینه که بلد نیستن خوب حرفشون رو بزنن....
اشکالشون اینه که زود از کوره در میرن...
ولی اینا دلیل نمیشه که...
نادر و سیمین و حجت و راضیه به یه اندازه تو این افتخار سهیم بودن راس نميگم...............
ali rad
از ذهن تا دهن فقط یه نقطه فاصله هست
تا ذهنت را باز نکردی
دهنت را باز نکن . . .
ronak
یادت هست؟!
جــناق می شکــستیم می گــفتیم:
"یــادم تــــو را فرامــــوش"
ولی امـــــــروز،
تمــام استخوانهـــــایم شکــــــــسته
باز هــم تو را فراموش نکردم!!
ali rad
باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است
آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است
هیچ کس تلخی لبخند مرا درک نکرد
های های دل دیوانه من پنهانی است.....