رضا
صدای گام های گریه می آید دوباره آمدی کنار پنجره ، شعری نوشتی و رفتی این بار صدای قدم های تو را از پس پرده گاه گناه وگریه شنیدم حالا به اولین ستاره که رسیدی بپرس کدام شاعر غزلپوش شبانه ، عشق را در برگ های ولنگار دفتری کهنه می نوشت اما... تو که نشانی شاهراه ستاره را نمی دانی همیشه از سیب و ستاره و روشنی قصرهای کاغذی که می نوشتم می گفتی هزار پروانه هم که بر برگهای دفترت بچسبانی پینه ی پیر و یاس علیل باغچه ی ما گل نمی دهد هیچ وقت بهار طلایی روز و رویا راباور نکردی ! گل من هیچ وقت .....
رضا
گفتند ستاره را نمی توان چید ... و آنان که باور کردند ... برای چیدن ستاره ... حتی دستی دراز نکردند ... اما باور کن ... که من به سوی زیباترین و دورترین ستاره دست دراز کردم ... و هر چند دستانم تهی ماند ... اما چشمانم لبریز ستاره شد .
Mohammad Mahdi
ماشقایق های طوفان خورده ایم،سیلی ناحق فراوان خورده ایم،ساقه ی احساسمان خشکیده است،زخم ها از تیغ و طوفان خورده ایم،هیچ کس ویرانیم را حس نکرد،وسعت تنهاییم را حس نکرد،درمیان خنده های تلخ من،گریه ی پنهانیم را حس نکرد ،درهجوم لحظه های بی کسی،درد بی کس ماندنم را حس نکرد
Mohammad Mahdi
درغریبئ ناله هاکردم کسئ یادم نکرد درقفس جاندادم و صیاد ازادم نکرد ضربه مردم چنان از زندگئ سیرم نمود آرزوئ مرگ کردم مرگ. هم یادم نکرد
سحر
بیا نیوشا جون.... بچه ها دیگه قضاوتش با خودتون.. ببینید کی اول شروع کرده
ronak
میخوام مسواک بزنم مامانم می پرسه میخوای مسواک بزنی؟؟ میگم بله مامان جون.. میگه خمیر دندونم روش میزنی؟؟ میگم بله مامان جان.. میگه خاک تو سرت این همه موقعیت پ ن پ درست کردم واست استفاده نکردی منم گفتم پ ن پ خز شده مامان جون