یافتن پست: #نگاهم

sahar
sahar
می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟

از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،
مجبور به زیستن هستم.

از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
از چه بنویسم؟

از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟

ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.

از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟

شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.

شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکاری شناخته شدم.

نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،
یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.

که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی...
امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی...
از من ب[!] و از ای
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 10:34
+13
sahar
sahar
حس غریبی ست دوست داشتن

وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن .....

وقتی میدانیم کسی با جان ودل دوستمان دارد

ونفس ها وصدا ونگاهمان در روح وجانش ریشه دوانده

به بازی اش میگیریم .....

هر چه او عاشق تر ما سرخوش تر !

هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر!....

تقصیر از ما نیست ...

تمامی قصه های عاشقانه

این گونه به گوشمان خوانده شده اند !!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 10:29
+4
ronak
ronak
او كه آمد جاده روشن بود
انتهای لحظه تنهایی من بود
باز ما بودیم و یك لبخند
با دو تا هد هد كه روی سنگ می خواندند
او كه می رفت جاده تاریك و پر از غم بود
دشت خاموش نگاهم
خیس شبنم بود
باز هم من بودم و آغاز تنهایی
با دو تا هد هد كه روی سنگ
دلتنگ می خواندند
دیدگاه  •   •   •  1390/12/4 - 12:57
+5
پاراگلایدر
پاراگلایدر
من هستم توی ایستگاه و مرد جوانی با کیف سامسونت و صورت خسته و تنها. نشسته ام روی نیمکت او راه می رود. نگاهم نمی کند. گمانم حس می کند شاید از تنهاییمان بترسم صورتش را انداخته پایین می رود آن طرف تر . نمینشیند روی نیمکت. زیر چهارچوب هم نمی ایستد. می رود آن طرف. تا نبینمش تا نترسم از تنهاییمان. راست است فکرهاش. راحت ترم وقتی که نیست زیر چهارچوب. راحت ترم وقتی نمی بینمش و ترسم نیست از تنهایی شبانه ایستگاه. فکر می کنم این قوانین نانوشته را کی تصویب کرده است؟
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 00:17
+2
t  @  r  @  n  e
t @ r @ n e
سلام. من tarane هستم، از اعضای جدید ... :)
14 دیدگاه  •   •   •  1390/12/2 - 15:57
+4
سحر
سحر
گفت: اینقدر سیگار نکش،میمیری! گفتم: اگه نکشم میمیرم.. گفت:اگه بکشی با درد میمیری.. گفتم:اگه نکشم از درد میمیرم... گفت:هوای دودی جلوی درد رو نمیگیره .. گفتم:هوای صاف جلوی مرگ رو میگیره؟ یک کم نگاهم کرد..گفت: پس بکش..... .. .. گفتم: مرسی.....تو ترکم....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/2 - 00:06
+4
امید
امید
غریب است دوست داشتن و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن.....

وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد و نفس و صدا و نگاهمان در روح و جانش یشه دوانده به بازیش میگیریم و

هر چه او عاشق تر

ما سرخوش تر

هر چه او دلنازکتر

ما بی رحم تر

تقصیر ما نیست:تمامی قصه های عاشقانه اینگونه به گوشمان خوانده شده اند!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/29 - 00:11
+5
حمید
حمید
در SMS
خاک پایت بوسه گاهم بود و بس / بر سر راهت نگاهم بود و بس
ای نگاهت تکیه گاه خستگی / عشق تو تنها گناهم بود و بس . . .
دیدگاه  •   •   •  1390/11/26 - 20:32
حمید
حمید
در SMS
بجز دستت ندارم یار دیگر / بجز آیینه بازی کار دیگر
چو بستی چشم را آیینه بشکست / نگاهم کن فقط یک بار دیگر
دیدگاه  •   •   •  1390/11/24 - 13:18
+2
مهسا
مهسا
به چه میخندی تو؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟ به چه چیز؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟ به چه میخندی تو؟ به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟ یا به افسونگریه چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟ به چه میخندی تو؟ به دل ساده من میخندی که دگر تا ابد نیز به فکر خود نیست؟ خنده دار است، بـخـنــــد…
دیدگاه  •   •   •  1390/11/24 - 01:10
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ