یافتن پست: #نگاه

محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
بچه خواهرم انگشت کرده تو دماغش بش نگاه کردم گفتم:
تو مهدکودک چی بت یاد دادن؟؟
برگشته میگه: به تو چه؟! تو دانشگاه بت یاد ندادن تو کار دیگران دخالت نکنی؟؟
یا روح القدووس:) اینا دیگه کین؟؟؟؟؟؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 19:49
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سلامتیه بچه ای که وقتی رفت تو یخچال دید هیچی نیست بخوره، نگاهی به پدرش انداخت دید سرش پایینه، شیشه آب رو برداشت سر کشید و گفت چقدر تشنم بود بابا...

به سلامتیه اونی که از درون شکست اما نذاشت غرورش جلو یه نامرد خورد شه،،،!

سلامتیه بعضی دخترا نه واسه چشمای ناز و پوستای صافشون، واسه قلبای پاکشون...

به سلامتی بعضی از خاطرات خوشی که هنوزم وقتی یادشون میوفتی با یه لبخند کوچولو کنج لبت تا چند لحظه حال و هواتو بدجوری عوض میکنه،،

سلامتیه پدربزرگا که هیچ‌وقت عجیجم و خوجکلم وعجقم وجوجو...نگفتن ولی با زنشون 50 سال عاشقانه زندگی کردن... ♡♥♡
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 19:29
+3
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی


یه روزی میرسه بی اختیار عکسامو نگاه میکنی اشک توی چشمات حلقه میزنه بعد زیر لب با خودت میگی دلم واسه همه دیوونه بازیات لوس بودنت قهر کردنات شیطونیات تنگ شده...


بعد لباستو عوض میکنی میری یه شاخه گل میخری میای پیشم...


وقتی اومدی پیشم زانو میزنی دستاتو مشت میکنی میگی لعنتی پاشو... برگرد...



دیگه نمیتونم بی تو بمونم...
اما فقط با سکوت من مواجه میشی...


از جات پا میشی گل رو میذاری سر خاکم بعد میری
اما بایه دل پرغم !!!!!!!!









‏یه روزی میرسه بی اختیار عکسامو نگاه میکنی اشک توی چشمات حلقه میزنه بعد زیر لب با خودت میگی دلم واسه همه دیوونه بازیات لوس بودنت قهر کردنات شیطونیات تنگ شده...<br />
<br />
بعد لباستو عوض میکنی میری یه شاخه گل میخری میای پیشم...<br />
<br />
وقتی اومدی پیشم زانو میزنی دستاتو مشت میکنی میگی لعنتی پاشو... برگرد...<br />
<br />
دیگه نمیتونم بی تو بمونم...<br />
اما فقط با سکوت من مواجه میشی...<br />
<br />
از جات پا میشی گل رو میذاری سر خاکم بعد میری <br />
اما بایه دل پرغم !!!!!!!!‏




دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 12:00
+1
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
آقا یه نگاه به تبلیغ سایپا کنید قبلنا میگفت " سایپا مطمئن "
.
.
.
.
.
.
.
اما حالا میگه " سایپا در اندیشه ای متفاوت " معلوم نیست چه بلایی میخواد سرمون بیاره
دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 18:32
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده
فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...
اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم
باور نمیکنم اینک بی توام
کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی
تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم
در حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به ع[!]ایت ، هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...
کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ، کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکی نبودم
هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ، چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را ، هر چه خواستم دلم را آرام کنم ، آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت ، هر چه خواستم بگویم بی خیال ، بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم...
میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ، میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغم آمد ، میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ...
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ، هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست....


2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 18:21
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
زمونه ى داغونى اومده رو کار...
دنيا شده جايى که وقتى با کسى دست ميدى بعدش بايد دستتو نگاه کنى و انگشتاتو بشمارى ببينی هر پنج تا رو پس داده يا نه....
دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 17:22
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شعر مازیار فلاحی میگه :

بذار عود روشن کنم یکم هوا عوض بشه
شاید آروم بگیرم ، حس بکنم که وقتشه

می تونی چند دقیقه ،نگاه تو چشمام بکنی
حواست به من باشه ، هر کاری می خوام بکنی !

یکمی حالم بده ، قلبم داره تند میزنه !
بذار نورو کم کنم ، اینجا زیادی روشنه ... !!

من ذهنم منحرفه یا شما هم همون تصویری که من میسازم در نظرتون میاد
دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 15:19
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در music





یه روزی عاشقتم شدم بچه بودیم یادش بخیر

هیشکی نفهمید حالمو حتی خودت یادش بخیر

یادمه خونه ی شما یه شهر خیلی دوری بود

سالی یه بار می دیدمت رفتنمونم زوری بود

یادش بخیر روم نمیشد تویه چشات نگاه کنم

همیشه آرزوم بوده اسم تو رو صدا کنم

خجالتی بودم ولی تمومه فکره من تو بود

تا اون غریبه اومدو عشق منو ازم ربود

ای یادگار کودکیم ای آسمونه سادگیم

ای خاطراته اولینو آخرین دلدادگیم

ای عشق اولی برام دعا کن از فکرت درام

از اون امیدو آرزو مونده یه قلب پیر برام



http://dl.behsong.ir/1393/Shahrivar/19/Mehdi Ahmadvand - Az In Saat [128]/11. Yadegar
1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 11:24
+5
عباس
عباس
شعری زيبا از وحشی بافقی

اي گل تازه كه بويي زوفا نيسـت تــو راخبـر از سرزنـش خـار جـفا نيسـت تــو رارحم بر بلبـل بي برگ نوا نيسـت تــو راالتفاتــي به اسيـران بـلا نيسـت تــو راما اسير غم و اصـلا غم ما نيسـت تــو رابا اسير غم خود رحـم چـرا نيسـت تــو را

فارغ از عاشــق غمنـاك نمي بايـد بــود

جان من اين همـه بي بـاك نمي بايـد بـود

همچو گل چند به روي همه خنــدان باشــيهمره غيـر بـه گـل گشت گلستـان باشــيهر زمـان با دگري دست به گريبان باشــيزان بينديـش كـه از كـرده پشيمـان باشــيجمــع با جمــع نباشـنـد و پريشـان باشــييـاد حيـرانــي ما آري و حيـران باشــي

مـا نباشيــم كه باشد كه جفاي تو كشــد

به جفا سـازد و صـد جـور براي تـو كشــد

شـب به كاشانــه اغيار نمي بـايد بــودغيــر را شمــع شـب تــار نمي بايد بـودهمه جا با همه كس يـار نمي بـايد بــوديــار اغیار دل آزار نمي بايد بـودتشنـــه خـون مــن زار نمي بـايد بــودتا به اين مرتبه خونخـوار نمي بايد بـود

من اگر كشتـه شـوم باعث بد نامي توســت

موجــب شهـرت بي باكـي و خود كامـي توست

ديگـري جز تو مرا اين همـه آزار نكــردآنچه كردي تو به من هيـچ ستمكـار نكــردهيچ سنگيـن دل بيدادگــر اين كار نكـرداين ستم ها ديگـري با مـن بيمـار نكــرد

گـر از آزردن من هســت غرض مــردن مــن

مـــردم آزار مكـــش از پـي آزردن مـــن

جان من سنگ دلي دل به تو دادن غلـط استبر سر راه تو چـون خـاك فتـادن غلـط استچشم اميــد به روي تو گشــادن غلـط استروي پر گــرد به راه تو نهـادن غلـط استرفتــن اولاسـت زكـوي تو فتادن غلـط استجـان شيريــن به وفـاي تو دادن غلـط است

تو نه آنـي كه غــم عاشــق زارت باشــم

چـون شود خـاك بر آن خـاك غبارت باشم

مدتي هسـت كه حيرانـم و تدبيـري نيســتعاشـق بي سر و سامانــم و تدبيــري نيستاز غمت سر به گريبانم و تدبيـري نيســتخون دل رفتـه زدامانــم و تدبيــري نيستاز جفاي تو بدينسانـم و تدبيـري نيســتچـه توان كـرد پشيمانـم و تدبيــري نيست

شرح درماندگـي خـود به كه تقريــر كنـم

عاجـزم چــاره من چيست چـه تدبيــر کنم

نخـل نوخيــز گلستـان جهان بسيــار استگل اين باغ بسي سرو روان بسيـــار استجان من همچو تو غارتگر جان بسيــار استتـرك زريـــن کمر مــوي ميــان بسيـــار استبا لب همچـو شكـر تنگ دهان بسيــار استنه كه غيرازتو جوان نيست جوان بسيار است

ديگـري اين همه بيـداد به عاشـق نكنــد

قصـــد آزردن يـاران مـوافـــق نـكنـــد

مدتي شـد كــه در آزارم و مي دانــي توبه كمنــد تـو گـرفتـارم و مي دانــي تواز غم عشـق تــو بيمارم و مي دانــي توداغ عشق تو به جـان دارم و مي دانــي توخـون دل از مژه مي بارم و مي دانــي تواز بـراي تـو چنيـن زارم و مي دانــي تو

از زبــان تـو حـديثــي نشنـودم هرگــز

از تــو شرمنــده يك حـرف نبـودم هرگــز

مكـن آن نـو ع كـه آزرده شــوم از خويــتدسـت بـر دل نهــم و پا بكشـم از كويــتگوشه اي گيــرم و من بعد نيايـم من سويــتنكنـــم بــار دگــر يـاد قد دل جويــتديــده پـوشــم زتمـاشــاي رخ نيكويــتسخنـي گويــم و شرمنـده شــوم از رويــت

بشنو پند و مكـن قصــد دل آزرده خويــش

ورنه بسيار پشيمـان شوي از كـرده خويــش

چند صبــح آيـم از خــاك درت شــام روماز سـر كـوي تو خـود كـام به نـاكـــام رومصـد دعــا گـويـم آزرده به دشنــام روماز پي ات آيـم و بــا مـن نشــوي رام رومدور دور از تـو من تيـره سرانجــام رومنبود زهـره كه همـراه تـو يـك گــام روم

كس چرا اين همه سنگين دل بد خـو باشــدجان مـن ايـن روشی نيسـت كه نيكـو باشــد

از چه با من نشوي يـار چـه مي پرهيــزييـار شــو بـا من بيمـار چـه مي پرهيـزيچيسـت مانــع زمـن زار چـه مي پرهيــزيبگشــاي لــعل شكـر بـار چـه مي پرهيـزيحرف زن اي بت خونخـوار چـه مي پرهيــزينه حديثــي كنـي از يـار چـه مي پرهيـزي

كه تـو را گفـت به ارباب وفا حـرف نـزن

چين بر ابرو زن و يك بار به ما حرف نـزن

درد مــن كشتــه شمشيــر بلا مي دانـــدســوز مـن سـوختـــه داغ جفـا مي دانــدمسكنــم ساكــن صحــراي فنا مي دانـــدهمــه كس حـال من بي سر و پـا مي دانــدپاك بـازم همه كس طور مرا مي دانـــدعاشقـي همچـو نیست خـدا مي دانــد

چاره من كـن مگــزار كه بيچــاره شــوم

سـر خـود گيـرم از كـوي تـو آواره شــوم

از سر كـوي تو با ديـــده تر خواهم رفتچهـره آلـوده به خوناب جگـر خواهـم رفـتتا نظر مي كني از پيش نظـــر خواهم رفتگـر نرفتـم زدرت شــام سحـر خواهـم رفـتنه كه اين بار چو هر بار دگر خواهم رفتنيسـت بـاز آمدنـم باز اگـر خواهـم رفـت

چنــد در كـوي تو با خـاك برابـر باشـم

چنــد پامـال جفــاي تـو ستمگــر باشــم

چند پيش تو به قدر از هـمه كمتــر باشـماز تو چند همي بـت بد كيـش مكـدر باشــممي روم مي روم تا به سجود بت ديگر باشـمباز اگر سجـده كنـم پيش تو كافـر باشــم

خود بگو كز تو كشـم ناز تغافل تا كــي

طاقتـم نيسـت از ايـن بيـش تحمـل تا كـي

بنده دامــن نسريــن تو را بنـده شــومابتــداي خــط مشكيـن تو را بنـده شــومچين بر ابرو زن كيـن تو را بنـده شــومگره بر ابروي پر چيـن تو را بنـده شــومحرف ناگفتــن تسكيـن تو را بنـده شــومطــرز مهجويــي آييـن تو را بنـده شــوم

بالله زكه اين قاعــده اندوختــه اي

كيسـت استـاد تو اين را زكـه آموختـه اي

اين همه جور كه من از پـي هم مي بينــمزود خـود را به سـر كـوي عـدم مي بينــمديگران راحت و من اين همه غم مي بينــمهمه كـس خـــرم و من درد سـرم مي بينــملطــف بسيـار طمع دارم و كـم مي بينــمهستـــم آزرده بـسيـــار ستـم مي بينــم

خـرده بر حـرف درشــت مـن آزرده مگيــر

حـــرف آزرده درشـت نبــود خـرده مگيــر

آنچنـان باش كه من از تو شكايـت نكنــماز تو قطــع طمــع لطـف و عنايـت نكنــمپيــش مــردم زجفــاي تو حكايـت نكنــمهمــه جـا قصـــه درد تـو روايـت نكنــمديگر اين قصــه بـي حد و نهايـت نكنــمخويــش را شهـره هر شهـر و ولايـت نكنــم

خوش كني خاطر وحشي به نگاهي سهـل استسوي تـو گوشـه چشمـي و نگاهـي سهـل اسـت

 
دیدگاه  •   •   •  1393/06/19 - 19:12
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
این یک سراب نیست. واحه‌ای است در منطقه‌ای بیابانی در چین.
این واحه که برخی معتقدند ۲۰۰۰ سال قدمت دارد تا چندی پیش در محاصره ماسه‌ها قرار گرفته بود و در حال نابودی بود اما با کمک‌های دولتی دوباره جان گرفت و اکنون به منطقه‌ای برای جهانگردان تبدیل شده است.
عکس‌های بسیار زیبایی از این واحه در اینترنت وجود دارد و در آنها طوری نشان داده می‌شود که هیچ آبادی دور و بر این واحه نیست. در حالی که با نگاهی به نقشه گوگل می‌بینیم که آبادی در نزدیکی آن است. با تمام این حرف‌ها این واحه و این دریاچه کوچک یکی از زیبایی‌های کرده زمین است.
امید که دریاچه ارومیه و باقی عوارض طبیعی ایران و جهان هم نجات یابند.
لینک روی نقشه گوگل:
http://goo.gl/bmncKa


دیدگاه  •   •   •  1393/06/18 - 22:13
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ