یافتن پست: #نگاه

saman
saman
در CARLO

ديشب اشك آمد به خوابم.


- گفت: قهري با من.


- گفتم: مگه ميشه با آشناي ديرينمم؟!


- گفت: گله دارم.


- پرسيدم: چرا؟


- نگاهم كرد و گفت او كيست كه تو را از من رانده؟ خواستم چشمش نكند به دروغ گفتم گريه مي­كنم. خواستن توانستن است به كار نيامد، دست به دامان پياز شدم...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 09:20
+3
@asalam
پرستوهاي رؤيا هر شب تو را در چشم من تخم مي گذارند و سحرگاهان فوج فوج از شاخسار نگاهم به باغ دلم پر مي كشي و مرا چون سازي از نغمه هاي شيرين پر مي كني دنياي قشنگي دارم با خيال بيدارت
دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 19:45
+11
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

چه اندازه خدا نزدیک است!
و به قول سهراب
: پای آن شب بوهاست
نفس گرم خدارا هر روز
پشت پرچین دعا میشنویم...
چه دقیق آمده ایم
خانه دوست همین جاست
همین نزدیکی است
...
به گمانم پشت دیوار نگاه من و توست

بخدا هیچ دلی تنها نیست
...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 19:35
+3
saman
saman
در CARLO

يه نصيحت:


هيچ وقت تو خيابون نرو، اگه رفتي سرتو بالا نكن، اگه بالا كردي، به هيچ كس نگاه نكن، اگه نگاه كردي نخند، اگه خنديدي شماره ازش نگير، اگه گرفتي بهش زنگ نزن، اگه زدي باهاش حرف نزن، اگه زدي نگو دوسش داري، اگه گفتي باهاش قرار نزار، اگه گذاشتي نرو سر قرار، اگه رفتي تحويلش نگير، اگه گرفتي عاشقش نشو، اگه شدي بهش نگو، اگه گفتي... ميذاره ميره!!!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 17:56
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چه " شوری" می زند دلم وقتی در نگاه دیگران " شیرین " می شوی.
3 دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 17:55
+4
saman
saman
در CARLO

نگاهم در نگاهت کرد برخورد


خدا مرگت بده حالم بهم خورد!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 16:46
+2
saman
saman
در CARLO

اينو واسه تو فرستادم، آره براي تو، براي خودت، چرا به اين ور و اون ورنگاه ميكني؟ مگه عجيبه كه اين مال تو باشه؟ شك نكن مال خودته، آخه مگه به جز توعلاف ديگه­اي هم اینجا هست؟

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 16:26
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺭﻭﺯﻯ ﺑﻪ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﻫﻴﭻ ﻧﮕﻔﺘﻨﺪ.ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭﻯ
ﺳﺎﻛﺖ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻛﺮﺩﻧﺪ.ﺁﺧﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﺴﺘﻪ
ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﺍﺯ ﺑﻰ ﺍﺩﺑﺎﻥ! :|
دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 15:46
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

از خیاطی پرسیدند :زندگی یعنی چه ؟گفت دوختن پارگی های روح و دل با نخ توجهاز ماهیگیری پرسیدند زندگی یعنی چه ؟گفت انداختن قلاب حقیقت جویی در قعراقیانوس علم و داناییاز باغبانی پرسیدند زندگی یعنی چه ؟گفت کاشتن بذر عشق در زمین دل ها زیر نور ایمانازباستان شناسی پرسیدند زندگی یعنی چه :گفت کاویدن جانها برای استخراج گوهرهای دروناز اینه فروش پرسیدند زندگی یعنی چه ؟زدودن غبار از اینه دل با شیشه پاک کن توکلاز میوه فروش پرسیدن زندگی یعنی چه ؟دست چین کردن خوبیها در صندوقچه قلباز معماری پرسیدن زندگی یعنی چه ؟گفت ساختن پلکانهای موفقیت در خانه فکراز گور کنی پرسیدند زندگی یعنی چه ؟حفر گودالهایی برای چالکردن همه چیزهایی کهتاریخ مصرفشان گذشته استاز نقاشی پرسیدند زندگی یعنی چه ؟گفت به تصویر کشیدن زیبییها با بزرگنمایی در نگاه آدمهااز اهنگ ساز پرسیدند :زندگی یعنی چه ؟گفت به تصنیف در اوردن سمفونی عشق در روح و جان آدمها

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 10:57
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

به تو عادت کرده بودم ای به من نزدیک تر از من ای حضورم از تو تازه ای نگاهم از تو روشن به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگی به شبنم مثل عاشقی به غربت مثل مجروحی به مرهم لحظه در لحظه عذابه لحظه های من بی تو تجربه کردن مرگه زندگی کردن بی تو من که در گریزم از من به تو عادت کرده بودم از سکوت و گریه شب به تو حجرت کرده بودم با گل و سنگ و ستاره از تو صحبت کرده بودم خلوت خاطره هامو با تو قسمت کرده بودم خونه لبریز سکوته خونه از خاطره خالی من پر از میل زوالم عشق من تو در چه حالی

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 19:14
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ