لحظه رفتنیست و خاطره ماندنی؛ تمام ادبیات عشق را به یک نگاه میفروختم
اگر: لحظه ماندنی بود و خاطره رفتنی
لحظه رفتنیست و خاطره ماندنی؛ تمام ادبیات عشق را به یک نگاه میفروختم
اگر: لحظه ماندنی بود و خاطره رفتنی
هر مرگ اشارتی است به حیاطی دیگر..... از کسی نمی پرسند چه هنگام می تواند خدانگهدار بگوید از خویشتنش نمی پرسند زمانی به نگاه باید بپذیرد وداع را در دل مرگ را فرو ریختن را تا دیگر بار بتواند که برخیزد
خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر این هبوط بی دلیل ، این سقوط ناگزیر آسمان بی هدف ، بادهای بی طرف ابرهای سر به راه ، بیدهای سر به زیر ای نظاره ی شگفت ، ای نگاه ناگهان ! ای هماره در نظر ، ای هنوز بی نظیر ! آیه آیه ات صریح ، سوره سوره ات فصیح ! مثل خطی از هبوط ، مثل سطری از کویر مثل شعر ناگهان ، مثل گریه بی امان مثل لحظه های وحی ، اجتناب ناپذیر ای مسافر غریب ، در دیار خویشتن با تو آشنا شدم ، با تو در همین مسیر ! از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی دیدمت ولی چه دور ! دیدمت ولی چه دیر ! این تویی در آن طرف ، پشت میله ها رها این منم در این طرف ، پشت میله ها اسیر دست خسته ی مرا ، مثل کودکی بگیر با خودت مرا ببر ، خسته ام از این کویر !