یافتن پست: #نگاه

ashkan
ashkan
يک اصفهاني چايي مياره براي مهموناش ولي قند نمي ياره مي گه به قند بالاي يخچال نگاه کنيد و چاي بخوريد يه بچه اي ميرد تو بهر قنده اصفهانيه ميزنه پشت کله پسره مي گه: من گفتم چاي با قند بخور نه چاي شيرين
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 22:13
+4
ashkan
ashkan
: [!] پاشو میزاره رو پای یه نفر ، یارو میگه : هی بیشعور مواظب باش

یهدفه همه به [!] نگاه میکنن [!] میگه : چیه ؟؟! بیشعور ندیدین !!!؟؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 22:07
+4
ashkan
ashkan
: تركه و اصفهانيه و همدانيه مرحوم ميشن. اون دنيا ميرن جلو در بهشت، تا ميان برن تو يارو دربونه يك نگاه به پروندشون ميكنه، با لگد پرتشون ميكنه بيرون! خلاصه همينجور دم در بهشت ولو بودن، يهو همدانيه ميبينه دارن يه جنازه ميبرن تو بهشت، اينم بدو بدو ميره زير جنازه رو ميگيره و لااله‌الا‌الله گويان ميره تو. يك مدت ميگذره، اصفهانيه ميبينه يك جانباز داره با ويلچر ميره تو، اينم بدو بدو ميره پشت ويلچر رو ميگيره و ميره تو. تركه خيلي شاكي ميشه، هي دور و بر
ميبينه پشت بهشت ساختمون سازي دارن، يك فرغون افتاده اون گوشه. خلاصه فروغون خالي رو ور ميداره ميره جلو در بهشت. دربونه ميپرسه: چيكار داري؟ تركه ميگه: كوري نميبيني مفقود الاثر آوردم ؟!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 21:53
+5
parham
parham
هميشه چنين بوده است

کسي را که خيلي دوست داري، زود از دست مي دهي پيش از آنکه خوب نگاهش کني. پيش از آنکه تمام حرفهايت را به او بگويي ، پيش از آنکه همه لبخندهايت را به او نشان بدهي مثل پروانه اي زيبا، بال ميگيرد و دور مي شود ، فکر مي کردي ميتواني تا آخرين روزي که زمين به دور خود مي چرخد و خورشيد از پشت کو ه ها سرک مي کشد در کنارش باشي
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 21:16
+4
sasan pool
sasan pool
اسمان سربی رنگ.

من درون قفس سرد اتاقم

دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم

تا دور.

آه باران باران

پر مرغان نگاهم را شست.

از دل من اما

چه کسی

نقش او را خواهد شست؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 19:49
+5
sasan pool
sasan pool
آدرس دادن اینو نگاه کن.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 19:33
+3
sasan pool
sasan pool
اینو نگاه کن.وای خدا.{-59-}{-59-}{-59-}{-59-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 19:26
+2
عسل ایرانی
عسل ایرانی
میبینی ؟؟؟

میبینی چه بی رحمانه ،

گامهایت را بر تن آسمان کوبیدی!

هنوز جایش کبود است...

و من هنوز نگاهم

به ردپای خسته ی شبهاییست ؛

که بی بهانه برای آمدنت سحر شدند...

اما تو هنوز هم خود را پشت سایه ی شب پنهان کرده ای...

چرا..
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 17:58
+7
parham
parham
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش


به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش


می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ نگاه


شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه

می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه امید محال


می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 16:10
+5
parham
parham
هر غروب در افق پدیدار میشوی

در دورترین فاصله‌ها

آنجا که آسمان و زمین به هم می‌رسند،

من نامت را فریاد می‌زنم

و آهسته می‌گویم: “دوستت دارم"

اما واژه هایم در هیاهو گم می‌شود

و صدایم به تو نمی‌رسد

نگاهت می‌کنم

می‌خواهم چشمانم به تو بگویند “دوستت دارم”

اما نگاهم در غبار گم می‌شود

و هرگز به تو نمی‌رسد
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 16:08
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ