یافتن پست: #نگاه

saeed
saeed
هميشه نگاهي راباور کن که وقتي که ازش دور شدي منتظرت بمونه
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 00:16
+3
sasan pool
sasan pool
سلام ای چشم بارانی !

پناهم می دهی امشب ؟

سوالم را که می دانی !

پناهم می دهی امشب ؟

منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند و امشب رو به ویرانی ،

پناهم می دهی امشب ؟

میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی ،

پناهم می دهی امشب ؟

دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها... در این هنگام رو حانی ،

پناهم می دهی امشب ؟

به ظلمت رهسپار نور و از میراث هستی دور در آن اسرار پنهانی ،

پناهم می دهی امشب ؟

رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن رها از حد انسانی ،

پناهم می دهی امشب ؟

نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمی محفل تو از چشمم چه می خوانی ؟

پناهم می دهی امشب ؟

و من با اشک می شویم تمام شعرهایم را پس از مصراع پایانی ،

پناهم می دهی امشب ؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 00:14
+2
saina
saina
آدم خیلی مرد خوش شانسی بود چون زنش نمی تونست بگه:
۱- من آدمت کردم…!
۲-یه کم از شوهرمردم یادبگیر…!
۳- چرا به اون زنه نگاه کردی؟
۴- من هزارتا خواستگارداشتم…{-11-}{-33-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/4 - 16:19
sasan pool
sasan pool
سه شنبه رفتم دانشگاه برگشتن سوار اتبوس بودم دیدم دو تا پسر همش عشوه میان و نازک حرف میزنن.کنجکاو شدم وقتی برگشتن نگاهشون به من افتاد دیدم هم رژ لب مالیده بودن هم دماغشون عمل کرده بودن هم ریمل مالیده بودن.ابرو هم برداشته بودن .به خدا هنوز هنگم که اینا چرا اینجوری بودن.میگن آخر الزمان شدن راست میگن آخه این حرکت یعنی چی .کل اتوبوس داشتن به این تیکه می نداختن چه مرد چه زن.واقعا که آدم توی زندگیش چه صحنه هایی که نمیبینه.{-59-}{-59-}{-59-}{-59-}{-59-}{-59-}{-59-}{-59-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/4 - 14:58
+1
parham
parham
چند دلیل عمده کشته شدن سربازان شهر حیف نون اینا در جنگ:
1- پرتاب اشتباه ضامن به جای نارنجک.
2- سوراخ کردن ماسک هوا برای ورود هوا.
3- گرفتن پروانه در میدان مین!
4- نگاه کردن به داخل لوله تفنگ جهت اطمینان از خروج صحیح گلوله.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/4 - 14:45
+2
parham
parham
ادبیات آقایون هنگام زمین خوردن خانمها
زمان نامزدی: الهی بمیرم چیزیت که نشد؟
1 سال بعد از ازدواج: عزیزم بیشتر مواظب باش.
3 سال بعد: مگه کوری جلو پاتو نگاه کن.
5 سال بعد: آخی، دلم خنک شد!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/4 - 14:43
+2
sasan pool
sasan pool
من در اتاقی 20 چند متری زندگی میکنم.در این اتاق پنجره ای دارد رو به زندگی گاهی از پنجره بیرون نگاه می کنم.
پسری در حال دویدن است و به دور دست ها نگاه می کند.در این اتاق آیینده مرده است.دختری دست پسری را گرفته و مشغول راه رفتن هستن.در این اتاق عشق مرده هست.مغازه داری به فکر فروش بیشتر بر اجناس خود چوب حراج زده هست.در این اتاق بر زندگی چوب حراج زده اند.دو همکلاسی با هم می خندن.در این اتاق رفاقت مرده است.کارگری مشغول ساخت سر پناه برای مردم است.در این اتاق کار و تلاش مرده هست.مردی در حال خواندن روز نامه هست.در این اتاق خبری نیست جز تنهایی من.برروی شیشه به انعکاس چهر خود نگاه میکنم فقط تنهایی را میبینم.در این اتاق همه شب شب یلدا ست.روزهایش مثل یک پلک زدن می گذرد.در این اتاق من هستم و تنهایی های من.چند سالی من و تنهایی دو دوست خوب با هم شدیم.شبهای این اتاق تماشایی است جای خیلی ها در این شبها خالی است .من و تنهایی با هم شب را صبح میکنیم.
به راستی این اتاق قبر من است.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/4 - 13:54
+1
ronak
ronak
او كه آمد جاده روشن بود
انتهای لحظه تنهایی من بود
باز ما بودیم و یك لبخند
با دو تا هد هد كه روی سنگ می خواندند
او كه می رفت جاده تاریك و پر از غم بود
دشت خاموش نگاهم
خیس شبنم بود
باز هم من بودم و آغاز تنهایی
با دو تا هد هد كه روی سنگ
دلتنگ می خواندند
دیدگاه  •   •   •  1390/12/4 - 12:57
+5
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
ستاره : اعتراف می کنم یه بار اتو کشیدن موهام یک ساعت طول کشید ، چون موهام بلند بود ، بعد از کلی کیف کردن و احساس رضایت ، نگاه کردم دیدم اتوی مو خاموشه !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/4 - 12:34
+3
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
مهرشاد : یک روز ایستاده بودم منتظر تاکسی هی می گفتم میدون ونک ! بعد از ۲-۳ بار دیدم بهم بد نگاه می کنن ! دور و برم رو که نگاه کردم فهمیدم ایستاده ام توی میدان ونک می گم ونک !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/4 - 12:33
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ