یافتن پست: #نگاه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



تو در کدام ثانیه می آیی بگو ساعتها را در همان لحظه نگاه دارم میخواهم سیر تماشایت کنم




دیدگاه  •   •   •  1393/01/14 - 13:28
+4
AmirAli
AmirAli
فاصـله هرچقدرهم کم و کوچیک باشه... بازم بزرگه؛ به دکمه اسـپیس روی کیبوردت نگاه کــن ...!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/01/14 - 12:25
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

یه بار اومدم کارمو بندازم فردا،
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بلند انداختم افتاد پس فردا!
چیه نگاه میکنی خو راست میگم دیگه :)))))
.
.
.
خداییش خودم میدونم حالتون بده ! که فکرای مسموم دربارم میکنین :))
چون واقعا روانی خودتون هستین :))
موقع تحویل سال دعاتون کردم
اینکه شفا بگیرین با خداست :))))))))

دیدگاه  •   •   •  1393/01/13 - 22:11
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

زندگی کردن که به همین راحتی ها نیست جان من!


باید باشد بهانه هایی که نبودشان نابودت کنند...


مثل :خنده های کسی,نگاه خاصی,صدایی.چشمهایی, تکه کلامهایی....


اصلا ادم باید برای خودش نیمکت دو نفره ای داشته باشد ...


تاعصر به عصربه ان سربزند....


شب که شدبایدشب بخیرهایی را بشنود....


باید باشند کوچه ها وخیابان و پیاده رو های که از قدمهایت خسته شده اند.....


فنجان های قهوه ای که فالشان عشق باشد....


میزی در کافی شاپ باید شاهد خاطرات ادم باشد...


باید باشند ریتم ها وموسیقی هایی که دگرگونت کنند...


حتی بوی عطری خاص درزندگیت حس شود...


دست خطی که دلت را بلرزاند....


عکس که اشکت را دراورد......


باید باشد....


باید باشد.....

دیدگاه  •   •   •  1393/01/13 - 15:35
+4
fereshte
fereshte
باخودم اتمام حجت میکنم ...که دیگر نه اشکاز چشمانم فرود آید...          و نه نگاه هایم حیس آب شوند... اما صح که بلند میشوم....     میبینم که بالشم خیسه خیس است!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/01/13 - 14:49
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

وقتی کسی در کنارت هست،خوب نگاهش کن
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.


به تمام جزئیاتش...
به لبخند بین حرف هایش..
به سبک ادای کلماتش،
... به شیوه ی راه رفتنش،نشستنش..
به چشم هاش خیره شو..
دستهایش را به حافظه ات بسپار...
گاهی آدم ها انقد سریع میروند،که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارن

دیدگاه  •   •   •  1393/01/13 - 13:56
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




مــے בانــــے مرבانگــــے از نگاه یڪ زن چیست ؟؟

مرבانگــــے همه اش خلاصه مــــے شوב בر یڪ ڪلام ؛


امنیت ...


دیدگاه  •   •   •  1393/01/12 - 15:42
+5
mary jun
mary jun
آیینه پرسید چرا دیر کرده است؟
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟
خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است
تنها دقیقه ای تاخیر کرده است
گفتم امروز هوا سرد شده است
شاید قرار تغییر کرده است
خندید ب سادگیم آینه
و گفت : احساس پاک تو را
زنجیر کرده است
گفتم از عشق من چنین سخن مگو
گفت خوابی سال ها دیر کرده است
در آیینه ب خود نگاه می کنم آه
عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
گفت آینه ک منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است
دیدگاه  •   •   •  1393/01/11 - 21:26
+4
fereshte
fereshte
من..؟! چه دو حرفیه وسوسه انگیزیست... این منم ! نه زیبایم نه مهربانم... و نه محتاج نگاهی...! فراری از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست...فقط برای خودم هستم...خوده خودم ! مال خودم ! صبورمو عجول !! سنگین.. سرگردان... مغرور...قانع...با یک پیچیدگی ساده ومقداری بی حوصلگیه نه چندان تلخ!!! وبرای تویی که چهره های رنگ شده را می پرستی  نه سیرت آدمی: هیچ ندارم راهت را بگیرو برو حوالی ما توقف ممنوع است
آخرین ویرایش توسط fereshteh در [1393/01/11 - 21:19]
دیدگاه  •   •   •  1393/01/11 - 21:15
+5
mary jun
mary jun
نگران من نباش ...!
چشمان وحشی مرا هیچ نگاه هرزه ای
نمی تواند رام کند ...!
نگران خودت باش ک دلت با هر  لبخندی میلرزد !
دیدگاه  •   •   •  1393/01/11 - 19:41
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ