یافتن پست: #نگاه

mary jun
mary jun
کنارم بمان
می خواهم صبح چشمانم در نگاه تو بیدار شوند !
دیدگاه  •   •   •  1393/01/4 - 11:24
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ
.
.
.
.
.
.
ﺑﻪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﻣﺎﯾﻮﺱ ﺷﻮﯾﺪ |:
ﺍﻻﻥ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ ﺷﺪﯾﻦ ﯾﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺗﻮﺿﻴﺢ
ﺑﺪﻡ؟؟ :))))

دیدگاه  •   •   •  1393/01/3 - 19:16
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

همیشه هم دنیا بد نیست !!
.
گاهی یک نفر
با نفس هایش ،
با نگاهش ،
با کلامش ،
با وجودش ،
با بودنش ..
بهشتی میسازد از این دنیا برایت
که دیگر بدون او،
.
.
.
.
بهشت واقعی را هم نمیخواهی !

دیدگاه  •   •   •  1393/01/3 - 17:15
+2
fereshte
fereshte
سیگاری لای انگشتام   نگاهم مبهوت  چشام دیگه طاقت وزن اشکامو نداشت...  جالبه   روزگاریه که لاس زدن رو میزارن پای روشنفکری   و من   حتما آدم املی هستم نه...؟؟؟ اکه براتو خوبه ...  چرا برا من بد باشه!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/01/3 - 02:58
+3
mary jun
mary jun
سکوت میکنم آنقدر ک فراموش کنم حرف زدن را...
دیگر کار من از فریاد و حرف گذشته است
اکنون گوشه ای ساکت مینشینم و دیگران را با نگاه خسته ام
دنبال میکنم.
دیدگاه  •   •   •  1392/12/29 - 12:16
+3
mary jun
mary jun
میدونی قشنگترین احساس چ وقتیه  !؟
وقتی بر میگردی یواشکی ب عشقت نگاه نی....
میبینی  اونم داشته بهت نگاه میکرده......!
دیدگاه  •   •   •  1392/12/29 - 12:06
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO



سین مثل
"سیر" نشدن از نگاه وحشی ات
چیدن "سیب" خنده هایت
جوانه زدن در "سبزه" ی ثانیه هایت
"سنجد" عشقت روی قاب دیوار قلبم
"سرکه" اخم های ترش دلچسبت
"سمنو"ی شیرینت از جوانه های گندم نفس هایت
"سماق" دلتنگی های تمام نشدنی ات
"سنبل" خوشبوی آغوش مهربانت
"سکه" براق مردمک های کهربایی ات
کنارم باش
هفت سینِ عاشقانه ام
عید با تو رنگ دیگری دارد





دیدگاه  •   •   •  1392/12/29 - 11:36
+3
fereshte
fereshte
چه فرقی میکند ساعت را به عقب بکشم وقتی حسرت هایم تکراریست   وقتی نگاهت بر نمیگردد وقتی صدایت دیگر مرانمیخواند     چه فرقی میکند این عقربه ها  برگردند وقتی ثانیه به ثانیه اش  بی کسی است   وقتی چشمان خیره ام سالها برای گذشتن همین دقایق وقت گذاشته اند
دیدگاه  •   •   •  1392/12/29 - 03:20
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



وقتی دستت تو دست عشقته و آروم یه فشار کوچیک به دستت میده ...
بی تفاوت ازین فشار رد نشیا
داره باهات حرف میزنه...
میگه دوست داره!
میگه هوات و داره!
میگه حواست به من باشه!
میگه حواسش بهت هس!
میگه تنها نیستیا!
میگه....
تو هم همینجور که دستت تو دستشه
آروم انگشت شصتت و بکش رو انگشتاش...
آره
یه وقتایی بی صدا و بی نگاه حرف بزنین


کوتاه شود



2 دیدگاه  •   •   •  1392/12/28 - 15:18
+4
mary jun
mary jun
خدا حافظی ات
عجب خرابه ای ب بار آورده !
نگاه کن....
مدتهاست در تلاشند مرا از زیر آوار تنهایی هایم بیرون کشند  !
دیدگاه  •   •   •  1392/12/28 - 12:30
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ