یافتن پست: #نگاه

behrooz
behrooz


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

حسنی نگو جوون بگو
علاف و چش چرون بگو

موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه
نه سیما جون، نه رعنا جون

نه نازی و پریسا جون
هیچ کس باهاش رفیق نبود

تنها توی کافی شاپ
نگاه می کرد به بشقاب !

باباش می گفت: حسنی می ری به سربازی ؟
نه نمی رم نه نمی رم

به دخترا دل می بازی ؟!
نه نمی دم نه نمی دم

گل پری جون با زانتیا
ویبره می رفت تو کوچه ها

گلیه چرا ویبره میری ؟
دارم میرم به سلمونی
که شب برم به مهمونی

گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین
یه کمی به من سواری می دی ؟!

نه که نمی دم
چرا نمی دی ؟
واسه اینکه من قشنگم، درس خونم و زرنگم
اما تو چی ؟

نه کارداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه

در واشد و پریچه
با ناز اومد توو کوچه

پری کوچولو، تپل مپولو، میای با من بریم بیرون ؟
مامان پری، از اون بالا

نگاه می کرد تو و کوچه را
داد زد و گفت : اوی ! بی حیا

برو خونه تون تو را بخدا
دختر ریزه میزه
حسابی فرز و تیزه
اما تو چی ؟

نه کارداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه

نازی اومد از استخر
تو پوپکی یا نازی ؟

من نازی جوانم
میای بریم کافی شاپ ؟

نه جانم
چرا نمیای ؟
واسه اینکه من صبح تا غروب، پایین، بالا، شمال، جنوب، دنبال یک شوهر خوب
اما تو چی ؟

نه کارداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه

حسنی یهو مثه یه جت
رسید به یک کافی نت

اون شد و رفت تو چت رووم
گپید با صدتا خانووم!

هیشکی نگفت کی هستی ؟
چی کاره ای چی هستی ؟

تو دنیای مجازی
علافی کرد و بازی

خوشحال و شادمونه
رفت و رسید به خونه

باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟
اره که می خوام اره که میخوام

چاهارتا شرعن بگیرم ؟
اره که می خوام اره که میخوام

حسنی اومد موهاشو
یه خورده ابروهاشو

درست و راست و ریس کرد
رفت و تو کوچه فیس کرد

یه زن گرفت و شاد شد
زی ذی شد و دوماد شد

_  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _   _  _  _  _  _  _  _  _  _  _  _   _  _  _  _


و این هم یک روایت دیگه از حسنی قصه ها


توی ده شلمرود (که بعدا گسترش پیدا کرد و شد تهران بزرگ)
حسنی تک و تنها بود
حسنی نگو! (چون اسمش رو عوض کرده و گذاشته ساسان) بلا بگو
سوسول سوسولا بگو
موی بلند، صورت سه تیغ، ناخن دراز، واه و واه و واه!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

با فلفلی و قلقلی میرن باشگاه بدن سازی
تیپش شده شلوار جین، پاره پوره
با بلوزای اندامی

باباش می‌گفت: حسنی بیا برو حموم
حسنی می گفت: نه نمی رم. نه نمی رم!
تازه آرایشگاه بودم!
کلی خرج موهام کردم!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

کره الاغ کدخدا (که حالا شده یه زانتیا)
ویراژ می ده تو کوچه ها
پشت فرمونش یه دختره
دختر ناز کدخدا !

حسنی می گه: منم سوارم می کنی؟!
دختره می گه: نه که نمی شه، نه که نمی شه!
ماشین من با کلاسه!
اگه تو گیتار می زنی، اون وقت سوارت می کنم!

حسنی به عشق زانتیا
شایدم بخاطر دختر کدخدا
می خواد که با کلاس بشه
کلاس گیتار نمی ره (باباش اجازه نمی ده)
اما یه کاور گیتار
می گیره رو کولش می ندازه.

توی ده شلمرود، حسنی نبود، ساسان بود
با ماشین کدخدا، ویراژ میداد تو کوچه ها!
1 دیدگاه  •   •   •  1392/10/21 - 12:01
+6
SAEED
SAEED
در aBiHa
4تا جهانی شده

1 دیدگاه  •   •   •  1392/10/20 - 14:46
+5
-2
SAEED
SAEED
در aBiHa
1 دیدگاه  •   •   •  1392/10/20 - 14:44
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ماه من بتاب
در شب نشینی
این آغوش تنها

تا در اعجاز لبانت
بوسه ای کوچ کند
در این نگاه ساکت

تا در آیینه ی چشمانم
لمس کنی
قصه ی هزار و یک شب را
به روی پریشانی موهایم...
.
دیدگاه  •   •   •  1392/10/20 - 10:48
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



عازم یک سفــــــــــــــرم
سفری دور به جایی نزدیـــــــــــــک
سفری از خود من به خــــــــــــــــــــــــــــودم
مدتی است نگاهم به تماشای خداســـــــــــــــــــــت
و امیـــــــــــــــــدم به خداوندی اوســــــــــــــــــــــــــــت…




دیدگاه  •   •   •  1392/10/19 - 21:27
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

مردهایی هستند که از نگاهشان
از لبخند و حرف زدنشان
از جرعه هایِ کوتاه قهوه خوردنشان می شود فهمید، رازى دارند...
می شود فهمید که می فهمند !

مردهایى هستند که با دیدنت دستپاچه نمی شوند اما عجیب دستپاچه ات می کنند...
شاید هرگز کنارِ بودن هایِ تو قرار نگیرند
شاید بودنشان لحظه ای باشد

به حد همان چند دقیقه چشم در چشم شدن در کافه ای دور...
به حدِ لحظه ای در را نگه داشتن و با احترام تو را راهی کردن

اما باور کن کفایت می کند تا تو باور کنی هستند مردانی که
هنوز هم می شود برای بودنشان کنارِ لحظه های زنانه ات
به انتظار نشست...

دیدگاه  •   •   •  1392/10/19 - 18:30
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم،
تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم،
تو ندیدی!
نگهت هیچ نیفتاد براهی که گذشتی .
چون در خانه ببستم ،
دگر از پای نشستم ،
گوئیا زلزله آمد ،
گوئیا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی

تو همه بود و نبودی ، تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من ؟
که ز کویت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل ،
به تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدائی ؟
نتوانم ، نتوانم

بی تو من زنده نمانم ...
دیدگاه  •   •   •  1392/10/19 - 18:11
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻋﺰﯾﺰ با توجه به فرارسیدن برف و هوای سرد
و شیوع اقسام آنفولانزا، عنایت داشته باشین ﻭﻗﺘﯽ ﻓﯿﻦ ﻣﯿﮑﻨﯿﻦ
ﻭﺳﻂ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﯿﻦ، ﮔﺰﺍﺭﺵ نشدﻩ ﮐﻪﮐﺴﯽ ﻣﺮﻭﺍﺭﯾﺪ ﻓﯿﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ
کنترل کردم، بحمدالله مورد هم نداشتیم!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/10/18 - 14:37
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

معلمه پدرشاگردش رو احضار میکنه مدرسه...


فرداش پدره میاد میگه چی شده؟مشکل چیه؟


معلمه میگه بچه ی شما خیلی خنگه..!


پدر:یعنی چی؟


معلم:الان بهتون میگم..نگاه کنید...


به شاگردش میگه برو ببین من تو حیاط مدرسه ام؟


پسره میره و میادمیگه نه خانم معلم توحیاط نبودید..


معلم میگه شایدتودفترمدیر ام برو اونجا رو ببین


پسره دوباره میره ومیاد میگه نه خانم اونجا هم نبودید...


معلم به پدرپسره میگه ببینید..ببینیدچقدر بچتون خنگه...


پدر میگه: خب شاید رفتی مرخصی ....!!!!

دیدگاه  •   •   •  1392/10/17 - 20:47
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

روزی كه می گفتی من با تو می مانم
روزی كه دانستی من بی تو میمیرم
روزی كه با عشقت بستی به زنجیرم
بازنده من بودم این بوده تقدیرم
خوش باوری بودم پیش نگاه تو
هر دم ز چشمانت خواندم كلامی نو
عاشق نبودی تو من عاشقت بودم
در قبله گاه عشق بودی تو معبودم
آرام و آسوده در خواب خوش بودی
یك لحظه من بی تو هرگز نیاسودم
من با نفس هایم نام تو را بردم
كاش ای هوسبازم با تو نمی ماندم
عشق تو چون برگی در دست طوفان بود
دل كندن و رفتن پیش تو آسان بود
روزی به من گفتی دیگر نمی مانم
گفتم كه می میرم گفتی كه می دانم
باور نمی كردم هرگز جدایی را
آن آمدن با عشق این بی وفایی را....

دیدگاه  •   •   •  1392/10/17 - 19:22
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ