یافتن پست: #نگاه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

گاهی باید نگاهت را برداری
از فرضیه ی آزادی
از دختری که ساپورت میپوشد
یا [!]ی که عمامه ندارد
شاید هم جار زنی های یک دست فروش
باید چشمت را ببندی
دنیای روشنی داری اگر کمی روشن فکر باشی
آزادی نبودن چند متر پارچه نیست
آزادی لخت شدن یک زن نیست
اصلا عرق خوری هم نیست
آزادی شعور پاک بودن و آدم بودن است
آزادی جنبه داشتن است
آزادی اندیشیدن است
آزادی حس نوشتن است
وقتی فکرت مثبت باشد
میله دیگر این طرف و آن طرف ندارد
هرکجا باشی
آزادی

دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 17:35
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
دلم هنوز خیس خورده ی نگاه توست
نازش بدار …
که نلغزد از میان دستهایت
دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 13:50
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
مداد به دست میگیرم
صفحه ی سفید کاغذ
میخواهم از تو نقشی بکشم !
چشم ، چشم دو ابرو …
تا همین جا کافی ست !
مینشینم سیر نگاهت میکنم !
دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 13:38
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کوچک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم !!

اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم

کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود

کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش میتواند خواند . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/09/2 - 19:41
+3
EHSAN
EHSAN
خدایا دلم که برایت تنگ می شود با آنکه می دانم همه جا هستی اما به آسمان نگاه می کنم چرا که آسمان سه نشانه از تو دارد : بی انتهاست ، بی دریغ است و چون یک دست مهربان همیشه بالای سرماست !
دیدگاه  •   •   •  1392/09/2 - 16:56
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



* رقص لری

کهگیلویه و بویراحمد


در استان کهگیلویه و بویراحمد مردان و زنان پایبند به فرهنگ و اصول قومی و عشایری خود به مانند دیگر بخش های قوم بزرگ لر از ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی خاصی تبعیت می کنند ، که این نمودهای فرهنگ قومی از ریشه مشترک ، تنومند و دیرین فرهنگ قوم بزرگ لر هستند. یکی از این مقولات رقص و حرکات موزون در نزد لرهای کهگیلویه و بویراحمد است. رقص چوب بازی مردان و نیز رقص دستمال بازی زنان در بین مردمان سرزمین چهارفصل کهگیلویه وبویراحمد متداول است.

* رقص چوب بازی :

چوب بازی مردان که [!] بازی نیز گفته می شود سنبل خشونت ، شور ، هیجان و نیز تند و خشن و پر تحرک است.چوب بازی یا [!] بازی رقصی است جدی و پرتحرک که تقویت روحیه جنگ آوری و آفندی را در خود دارد.بدین سان که یکی از مردان چوب بلندی را که به قطر ۲ تا ۳ سانتیمتر و ارتفاع 1/5 متر و بیشتر از نوع [!] است ، بدست می گیرد و وظیفه اش فرود آوردن [!] یا چوبدستی و زدن ضربه به پای طرف مقابل است. مدافع برآن سعی است تا چوبدستی را با حرکت چوب خود دفع کند و مانع اصابت چوبدستی به پایش شود.د خلال این مدت شهنا زن ﴿سرنا زن﴾،تبیره زن به کارشان ادامه میدهند و با چند بار رفت و برگشت طرفین که هماهنگی با ساز و دهل دارد در فرصتی مناسب چوبدستی کوچکتر که در دست ضارب است ، اشتلم کنان فرود می آید و قبل از فرود آمدن ضربه ، های و هوی و ناورد کردن ضارب به گوش تماشاچیان میرسد.

ضارب وظیفه داردچوب بزرگتر راکه آلت دفاعی است برداردوچوب کوچکتر رابه دست مضروب یاکس دیگری بدهد.درصورت متشخص بودن متهاجم برای رعایت احترام او،یکی ازاطرافیان که اغلب از منسوبان او است چوب دفاع را از او میگیرد.دراین میان هم تعارفات به گونه ای عجولانه رواج دارد.و دور تسلسل ادامه می یابد تا توشمال یا مهتر﴿ ساز و دهل زن ﴾پس از یکی،دو ساعت پایان بازی را اعلام میکنند و آنگاه زنان کار رقص را از سر میگیرند.

* رقص چوپی یا دستمال بازی :

رقص زنان که چوپی گفته میشود بر دو نوع سه پا و پنج پا است،کاملا آرام و ملایم و خالی از نشاط و شور و نمادی از متانت و بردباری و تحمل مشقاتی است که در طول تاریخ بر زنان روا شده است. رقص زنان به گونه گروهی ملبس به لباسهای زینتی در میدان به صورت دایره است که با داشتن دو تکه دستمال رنگی در هر دو دست بصورتی آرام و با نظم کامل انجام می شود . این خود احترام عمیق به زن را به اثبات می رساند و دو گونه رقص نیز دریک زمان انجام نمیپذیرد. در این رقص زنان صفی دایره شکل تشکیل داده و بصورت هماهنگ و منظم دستمال های رنگی را که در دستان خود دارند در هوا می چرخانند،توام با رقص منظم و آهنگین پا.این رقص با همراهی ساز و دهل و سرنا است.


دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 20:37
+9
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO

پسرها و ديدگاهشون از زندگي اجتماعي در سنين مختلف

سن 14 سالگي : تازه توي اين سن، هر رو از بر تشخيص ميدن . اول بدبختي
سن 15 سالگي : ياد مي گيرن که توي خيابون به مردم نگاه کنن ... از قيافه خودشون بدشون مي ياد
سن 16 سالگي : توي اين سن اصولا راه نميرن، تکنو مي زنن ... حرف هم نمي زنن ، داد مي زنن ... با راکت تنيس هم گيتار مي زنن
سن 17 سالگي : يه کمي مثلا آدم ميشن ... فقط شعرهاشون و بلند بلند مي خونن ... يادش به خير اون روزها که تکنو نبود راک ن رول مي خوندن
سن 18 سالگي : هر کي رو مي بينن تا پس فردا عاشقش ميشن ... آخ آخ ...آهنگ هاي داريوش مثل چسب دو قلو بهشون مي چسبه
سن 19 سالگي : دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن ... تيز ميشن ... ابي گوش ميدن
سن 20 سالگي : از همه شون رو دست مي خورن ...ستار گوش ميدن که نفهمن چي شده
سن 21 سالگي : زندگي رو چيزي غير از این بچه بازيها مي بينن ... مثلا عاقل مي شن
سن 22 سالگي : نه مي فهمن که زندگي همش عشقه ... دنبال يه آدم حسابي مي گردن
سن 23 سالگي : يکي رو پيدا ميکنن اما مرموز ميشن ... ديدشون عوض مي شه
سن 24 سالگي : نه... اون با يه نفر ديگه هم دوسته ...اصلا لياقت عشق منو نداشت
سن 25 سالگي : عشق سيخي چند؟ ... طرف بايد باباش پولدار باشه... حالا خوشگل هم باشه بد نيست
سن 26 سالگي : اين يکي ديگه همونيه که همهء عمر مي خواستم ... افتخار ميدين غلامتون باشم ؟
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پام مي شکست و خواستگاري تو نميومدم




دخترها و ديدگاهشون از زندگي اجتماعي در سنين مختلف


سن 14 سالگي : تا پارسال هر کي بهشون مي گفت چطوري؟ ميگفتن ... خوبم مرسي ... حالا ميگن مرسي خوبم
سن 15 سالگي : هر کي بهشون بگه سلام ... ميگن عليک سلام ... نقاشيشون بهتر ميشه » بتونه کاري و رنگ آميزي
سن 16 سالگي : يعني يه عاشق واقعيند ... فردا صبح هم ميخوان خودکشي کنن ... شوخي هم ندارن
سن 17 سالگي : نشستن و اشک مي ريزن ... بهشون بي وفايي شده ... کوران حوادث
سن 18 سالگي : ديگه اصلا عشق بي عشق ... توي خيابون جلوي پاشون رو هم نگاه نمي کنن
سن 19 سالگي : از بي توجهي يه نفر رنج مي برن ... فکر مي کنن اون يه آدم به تمام معناست
سن 20 سالگي : نه , نه ... اون منو نمي خواست آخرش منو يه کور و کچلي مي گيره ... مي دونم
سن 21 سالگي : فقط سن 27-28 سالگي قصد ازدواج دارن ، فقط
سن 22 سالگي : خوش تيپ باشه ، پولدار باشه ، تحصيلکرده باشه ، قد بلند باشه ، خوش لباس باشه ... آخ که چي نباشه
سن 23 سالگي : همهء خواستگارا رو رد مي کنن
سن 24 سالگي : زياد مهم نيست که چه ريختييه يا چقدر پول داره ، فقط شجاع باشه ، ما رو به اون چيزي که نرسيديم برسونه
سن 25 سالگي : اااااااه ، پس چرا ديگه هيچکي نمي ياد... هر کن ميخواد باشه ، باشه
سن 26 سالگي : يه نفر مي ياد ، همين خوبه ، بله
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پات مي شکست و خواستگاري من نميومدي


 




آخرین ویرایش توسط AsiyE در [1392/09/1 - 18:00]
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 17:57
+5
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
دختراااااااااااا جيغ ودست هورااااا=))

20دلیل خنده دار که به دختر بودنت افتخار میکنی!!



 



۱- هیچ وقت مجبور نیستی به تعداد موهای سرت بری خواستگاری.کافیه فقط یه "بله" کوچولو بگی اونم با هزار منت و ناز و کرشمه.


۲- به سادگی آب خوردن می‌تونی چند تا پسر رو تو کوچه به جون هم بندازی.(روشش رو خود خانما بهتر می‌دونن.پس نیازی به نوشتن نیست!!)


۳- هیچ موجود دیگه ای مثل تو تا این حد ریزبین و بادقت نیست که در یک نگاه، مارک کفش زری خانم یا مدل موهای کبری جونو بفهمه.


۴- خوب می‌تونی نقش بازی کنی.


۵- آنقدر زود همه چی رو می‌گیری که شش سال زودتر از اقایون به تکلیف می‌رسی.


۶- بزرگترین پوئن: خیالت از بابت سربازی راحته!صد سال سیاهم که دانشگاه قبول نشی ککتم نمی‌گزه.


۷- تو اماکن عمومی‌با خیال راحت می‌تونی جیغ و داد راه بندازی چون به هر حال کی وجودشو داره که رو یه دختر صداشو و احیانا خدایی نکرده دستشو بلند کنه؟!!


۸- در تاریخ جهان به زیرکی معروفی.


۹- می‌تونی هزار بار هم فیلم رومئو و ژولیت رو ببینی و باز گریه کنی.


۱۰- و مهم تر اینکه هیچ وقت از گریه کردنت خجالت نمی‌کشی.


۱۱- یه چیز باحال:هم دامن می‌پوشی و هم شلوار!


۱۲- بهشتم که زیر پای امثال شماست.


۱۳- فقط تویی که می‌دونی بوی خاک بارون زده تو شبای پاییزی چه جوریه.


۱۴- از قدیم گفتن:پشت هر مرد موفقی زنی باذکاوت بوده.


۱۵- هیچ کی نمی‌دونه دقیقا تو فکرت چی می‌گذره؟فروید، پدر روانشناسی جهان گفته:بزرگترین سوالی که هرگز پاسخ داده نشده و من هم هرگز پاسخ ان را نیافته ام این است که یک زن چه می‌خواهد؟


۱۶- چند تا از جنگ‌های بزرگ تاریخ جهان به خاطر عشق شدید مردها به جنس تو بوده.


۱۷- نماد الهه عشق، زیبایی، جنگ و عقلانیت در یونان باستان به شکل زنه.


۱۸- یادت باشه که خداوند، تمام جهان رو به خاطر برکت وجود یک زن افرید.(خانم فاطمه زهرا)


۱۹- با اینکه از مردا ضعیف تری ولی لازم نیست صدتا کلاس کاراته و تکواندو و از این جور چیزا بری...به یه چنگ و گیس کشی بسنده می‌کنی.

دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 17:48
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مدام میگن نسل الان پر رو شده

والا اون قدیما ، پسر 17 سالگی زن میگرفت ، دخترم 12 سالگی شوهر !

هر جور نگاه کنی اونا پر رو تر بودن !
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 17:01
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

چرا آب به گلدان نرسیده است؟

چرا لحظه ی باران نرسیده است؟

وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است،

به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است.

بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد

که هنوزم که هنوز است

چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟

دل عشق ترک خورد،
گل زخم نمک خورد،
زمین مرد،
زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،
فقط برد،
زمین مرد
زمین مرد ،
خداوند گواه است،
دلم چشم به راه است،
و در حسرت یک پلک نگاه است،
ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی،

برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس،

تو کجایی گل نرگس؟

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است

زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم

مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی

به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم!

که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت.

نکند باز شده ماه محرم

که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت

به فدای نخ آن شال سیاهت

به فدای رخت ای ماه!

بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،

آجرک الله!

عزیز دو جهان یوسف در چاه ،
دلم سوخته از آه نفس های غریبت

دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده،
همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی
و سپس رفته به اقلیم رهایی،
به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی
و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی؟
به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،
نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد،
شب من روزن مهتاب ندارد،
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...
تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...
گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری
که هر آن مرثیه را خلق شنیده است
شما دیده ای آن را
و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم،
و خودت نیز مدد کن
که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبات بلند است،
به گستردگی ساحل نیل است،
و این بحر طویل است
وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است
که این روضهء مکشوف لهوف است،
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است،
و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،
ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است،
ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است،
ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است
و زنی محو تماشاست زبالای بلندی،
الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه
که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...»
دلت تاب ندارد
به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی،
تو خودت کرب و بلایی،
قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی،
تو کجایی ... تو کجایی..
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 16:45
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ