♥ نگار ♥
بریدم، دوختم
لیلایش کردم و مجنونش شدم
چه تلخ آخر قصه شد اما
من ماندم و خویش
گمانم بیخود چای دم کرده ام
کسی پشت در نیست...
در کافه تنهایی
هنوز تَوَهُم میزنم بودنش رابریدم، دوختم
لیلایش کردم و مجنونش شدم
چه تلخ آخر قصه شد اما
من ماندم و خویش
گمانم بیخود چای دم کرده ام
کسی پشت در نیست...