ساده بگو مهربانم، هراسی از شکستن نیست من روز اول عهد خود را با دلم بستم حتی اگر داسی شوی بر ساقه ی جانم من تا ابد مست نگاه سبز تو هستم ...
ساده بگو مهربانم، هراسی از شکستن نیست من روز اول عهد خود را با دلم بستم حتی اگر داسی شوی بر ساقه ی جانم من تا ابد مست نگاه سبز تو هستم ...
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما ،اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باریبرو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند قاصدک در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب قاصدک تجربه های همه تلخ با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ که فریبی تو. ، فریب
غمگین تر از تمام داشته هایم امروز !
غمگین ترین غریبه ی تمام نداشته هایم شده ام !
در کلبه ی تنهایی من چیزی جز انتظار نیست !
دیوار های کلبه ام دیگر واژه های انتظار را خوب می فهمند !
پنجره ی کلبه ام به روح پاییزی عادت کرده آسمان را گفته ام
تا هرگاه پرتوهای عشق را به من تاباندی آفتابی شود
اما سالهاست که آسمان دهکده ام ابریست و می بارد !
دلم گرفته از این همه درد .
از این همه تنهایی و بی کسی که مانده بر سر راهم
افسوس از این غم نامه که پایانی ندارد
دست از سر ما بردار کنار تو نمیمونمیه روز میگفتی عاشقم اما دیگه نمیتونمتقصیر هیچکس دیگه نیست قصه ماتموم شدهحیف همه خاطره ها به پای کی حروم شده دروغ میگفتی که برم از بی کسی دق میکنی حرفاتو باور ندارم بی خودی هق هق میکنییادم می افته لحظه ای که دست تو رو شد برامقسم میخوردی پیش من که جز تو عشقی نمیخامدست خودم نیست که دیگه حرفاتو باور ندارماین چیزا تقصیر تویه تلافیشو در میارم