ronak
من خاطره ی خانه ات را هم از حافظه ی کفش هایم پاک خواهم کرد...
siavash
یکی از دوستان که مدتی پیش به عنوان مدرس در یکی از دانشگاه ها مشغول به کار شده بود از خاطرات دوران تدریسش نقل میکرد:
سر یکی از کلاس هایم توی دانشگاه ، دختری بود که دو ، سه جلسه اول ،ده دقیقه مانده بود کلاس تموم بشه ، زیپ کوله اش رو میکشید و میگفت :
استاد ! خسته نباشید !!!
البته من هم به شیوه همه استاد های دیگه به درس دادن ادامه میدادم و توجهی نمی کردم!
یه روز اواخر کلاس زیر چشمی میپاییدمش ! به محض این که دستش رفت سمت کوله ، گفتم :
خانوم !!! زیپتو نکش هنوز کارم تموم نشده !!!!!
همه کلاس منفجر شدن از خنده ،
نتیجه این کار این بود که دیگه هیچ وقت سر کلاس بلبل زبونی نکرد!!!!
هیچ وقت هم دیگه با اون کوله ندیدمش توی دانشگاه !!!
ali rad
دیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست
گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست
من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل
تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست . . .
.
ronak
گاه وبیگاه دلم هوای ترا می کند!!
مرا ببخش که چشم هایم، هنوز منتظر است تا تو بیایی…
مرا ببخش که یادداشت های روزانه ی صفحه ی دلم…
با مداد خاطرات تو نوشته می شود..
مرا ببخش که هنوز
دیوانه وار دوستت دارم…
d.m
روزهاست از سقف لحظه هایم یاد تو می چکد ، اگر باران بند بیاید از این خانه می روم ..
آخرین ویرایش توسط
asemanabi در [1390/12/24 - 15:30]
hehe lengeye yeki az kafshame axe mano pakhsh kardi are?????
1390/12/24 - 21:26lenge kafshet marof shod
1390/12/24 - 21:27are vala dastet dorost aji az in kara baz bokon khar keyf shim
1390/12/24 - 21:28