یافتن پست: #هایم

مهسا
مهسا
گوشهایم را می گیرم

و چشم هایم را می بندم

و زبانم را گاز می گیرم

ولی ...

حریف افکارم نمی شوم

چقدردردناک است ...

فهمیدن ...!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 19:27
+5
مهسا
مهسا
تو را خودم چشم زدم

بس که نوشتمت میان شعرهایم

بی انکه اسفند بچرخانم میان واژه ها ...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 17:21
+4
ronak
ronak
این لحظه ها دلم تکیه کردن میخواهد...
به یک آغوش!!
آغوش بی پروا!!
که زنانه هایم را به او بسپارم...
آغوشی که برای همیشه ازآن او باشم...
تا ته ٍ هستی..
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 15:58
+3
ronak
ronak
تلخ میگذرد…
این روزها را میگویم
که قرار است از تو …
که آرام جان لحظه هایم بوده ای
برای دلم
یک انسان معمولی بسازم!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 14:51
+3
ronak
ronak
تمام مردم این شهر

با صدای گریه هایم بیدار شدند اما

وجدان تو بیدار نشد !!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 13:19
+3
سحر
سحر
بگو ، چگونه پرواز کنم؟
پرواز میخواهم
بادبادکم را بدهید ...
میخواهم دل بکنم از این زمین
و وابستگی هایم
... اما نخ خیالم به تو گره خورده ،
تو بگو ، چگونه پرواز کنم؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 12:48
+6
مهسا
مهسا
اسمش را میگذاریم دوست مجازی..اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته..خصوصیاتش را که نمی تواندمخفی کند وقتی دلتنگی هایش را مینویسد...وقت میگذارد برایم وقت میگذارم برایش..نگران میشوم..دلتنگش میشوم..وقتی در صحبتهایم ب عنوان دوست یاد میشود مطمئن میشوم حقیقیست هر چند کنار هم نباشیم هرچند صدای هم را نشنویم من برایش سلامتی و شادی را آرزومندم هر کجا که باشد{-35-}{-35-}{-35-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 05:15
+4
reza
reza
دل تنگم را.....
دل تنگم را تنگ دلت که میگذارم
خیس خیس می شوم از لبخند
و از هر آنچه که به نام عشق می شناسی اش
چه خوب است آدمی بی چتر ، بی کلاه، شانه به شانه ی باران بگرید
گاه گداری هم اگر فرصتی پیش آید، زیر سقفی از رویا بخوابد و بعدهم . . .
حالا!
تو بیدارم نکن
میدانم که خواهران دیروز باران بیوگان امروز دریایند
همیشه احساس می کنم در آنسوی پنجره، ستاره ای می خواهد چیزی به من بگوید
اما شب که از راه می رسد، ستاره خاموش می شود
آنگاه در پس پنجره فقط من می مانم و رویاهایم
فقط همین!.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 22:09
+2
reza
reza
باتو هستم ای غریبه،آشنایم میشوی؟

آشنای گریه های بی ریایم میشوی؟

من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ...

مثل باران آشنای بی صدایم میشوی؟

روزگار، این روزگار بی خدا تا زنده است

ای غریب آشنا، آشنایی با خدایم میشوی؟

من که شاعر نیستم شکل غزل را میکشم

رنگ سبز دلنشین صفحه هایم میشوی؟

ای غریبه با شکوه و دلخوشی

همسرای خنده های باصفایم میشوی؟

بوی غربت میدهد این لحظه های بی کسی

با تو هستم ای غریبه آشنایم میشوی؟؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 21:48
+2
ronak
ronak
دلتنگم...نه برای کسی... از بی کسی ...!!!
خسته ام... نه از تکاپو... از در به دری...!!!
نه دوستی ... نه یادی ... نه خاطره ی شیرینی...!!!
تنهایم...
تنهاتر از آن سنگ کنار جاده...!!!
اما مشتاقم!!!
مشتاق دیدار آن کس که صادقانه یادم کند..
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 21:14
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ