یافتن پست: #هایم

سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
آسمان آبیست اما شعر هایم خیس خیس
مثل امروز آرزوهای کتابم خیس خیس
نسبتی با ابر دارم.شاعری بارانیم
مانده ام در اشتیاق آفتابم..خیس خیس
من که حتی هستی ام را فهمیده ام در سوختن
پس تو هم فهمیده ای احساس آبم.خیس خیس؟
با تو ام ای آسیا و خاطرات شزقیم
رفتی و باران شرقی دادی جوابم خیس خیس
ای که رفتی یک شبی و زیر پایت له شدم
پس چرا سر می کشی هر شب به خوابم خیس خیس
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 01:01
+3
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
یک صندلی خالی کنار رویاهایم
از آن توست
بنشینی یا بروی
.....
دوستت دارم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 22:53
+4
maryam
maryam
خوشبختی هایم را با عجله در سرنوشتم نوشته بودند،بد خط بود ...
روزگار نتوانست آنها را بخواند.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 20:54
+4
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
بگذارید بخوابم!زندگی بس آلوده به مرگ است
بگذارید بی صدا بشکنم!زندگی بس در هیاهوی نا مردمی ها گم است
بگذارید گوش هایم را ببندم و کر شوم!زندگی در قفس ساکت قناری مرده است
بگذارید بروم!این زندگی باشد برای شما.....!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 20:50
+5
jalal
jalal
مرا کسی نساخت، خدا ساخت
نه آنچنان که “کسی می خواست”،
که من کسی نداشتم.
کسم خدا بود،کس بی کسان.
او بود که مرا ساخت، آنچنان که خودش خواست.
نه از من پرسید و نه از “من دیگر”م.
من یک گل بی صاحب بودم.
مرا از روح خود دمید.
و بر روی خاک و در زیر آفتاب،
تنها رهایم کرد.
“مرا به خودم وا گذاشت”
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 19:53
+7
reza
reza
دوست دارم از عشق بنویسم

...می نویسم از عشق از تو ای زیبای من از چیزی که به قلب بیمارم امد

وخانه ی متروک دلم خانه ی سیاهی ها را نورانی کردبا قدومش

می نویسم از تو از تویی که عشقت اتش به جانم زد

مینویسم از تویی که عاشقم کردی

وبا دستان پر مهرت مرا به شهر ارزو ها بردی

ای زیبای من ای نگاهت سبزتر از سبزه زار

می‌نویسم تنها صدایت را میخواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد

نگاهت را میخواهم تا روشنی چشمهای خسته ام باشد

وجودت را میخواهم تا گرمای آغوشم باشد

دستهایت را میخواهم تا نوازشگر بی کسی اشکهایم باشد
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 16:01
+3
mitra
mitra
برای رسیدن به ارزوهایت
از ارزوهایم که هیچ
از خودم که هیچ
از تو نیز گذشتم....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 14:51
+6
*elnaz* *
*elnaz* *
پشت میز قمار دلهره عجیبی داشتم برگی حکم داشتم و دیگر هر چه بود ضعیف بود و پایین ! بازی شروع شد حاکم او بود و من محکوم همه برگهایم رفتند و سر برگ بیش نماند برگی از جنس وفا رو کرد من بالاتر آمدم بازی در دست من افتاد عشق آمدم با حکم عشوه و ناز برید و حکم آمد از جنس چشم سیاهش زندگی حکم من پایین بود و باختم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 14:37
+2
☺SAEED☻
☺SAEED☻
کودکیم با کلی ارزو گذشت
.
.
.
.
.
.
.
حالا
رزوگارم بر خلاف ارزوهایم گذشت....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 03:33
reza
reza
گرمی دست هایت چیست که دستهایم آنها را میطلبد ؟ در آینه چشمهایم بنگر چه میبینی؟ آیا میبینی که تو را میبیند؟ صدای طپش قلبم را میشنوی که فریاد میزند دوستت دارم؟ دوست ندارم که بگویم دوستت دارم. دوست دارم که بدانی دوستت دارم!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 00:20
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ