یافتن پست: #هایم

ronak
ronak
من سکوتم حرف است حرفهایم حرف است خنده هایم حرف است کاش می دانستی می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم کاش میدانستی کاش می فهمیدی کاش و صد کاش نمیترسیدی که مبادا که دلت پیش دلم گیر کند کاش می دانستی چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت در زمانی که برای دردت سینه دلسوزی نیست تازه خواهی فهمید مثل من هرگز نیست... سکوت دردناکترین پاسخ من به بی وفایی های توست!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/24 - 13:15
+5
ronak
ronak
دلم که می گیرد کودک می شوم ... کفش هایم تا به تا می شوند ... دستانی می خواهم که آرامم کنند ... مهربوونی که به فکر دلتنگی هایم شود ... و گلویی که بغض امانش را نبرد ... بهانه گیر می شوم ... نق می زنم که این را می خواهم .... که آن را می خواهم ... ولی هیچکس نمی داند ؛ که به جز تو هیــــــــچ نمی خواهم ...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/24 - 12:59
+1
ronak
ronak
✿ツ " آیــــنه " با تـــو ام . . . محــــض رضای خـــدا برای یــــکبار هم شـــده به جـــای چشمـــهایم دلـــم را نشان بـــده تـــا / بدانــــند / دیـــوار ِ دلـــم آنقــــدرها هم که فـــکر میــــکنند کـــوتاه نیــــست گاهـــی زیـــادی کـــوتاه میــــآیم !!! ✿ツ
دیدگاه  •   •   •  1390/10/24 - 12:55
+2
مهسا
مهسا
خــــــــــــــــــــــداوندا !!! به دل نگیر اگر گاهی" زبانم " از شُکر َت باز می ایستد!!! تقصیری ندارد... قاصر است ؛کم می آورد در برابر ِ بزرگی ات ... لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت!!! ... در دلم امّا همیشه ... ذکر ِ خیر َت جاریست...{-17-}{-17-}
دیدگاه  •   •   •  1390/10/24 - 04:38
+1
مهسا
مهسا
آنقدر میوه های سمپاشی شده به خوردمان دادند ، که این روزها ؛ با حرف هایمان هم آدم می کشیم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/23 - 18:16
+4
مهسا
مهسا
می دانی ؟ تنها دلیل این همه دیوانگی هایم اینست که نمی خواهم مدیون و گناهکار روزی کشیده شوم به دادگاه آرزوهایم !
دیدگاه  •   •   •  1390/10/23 - 00:45
+8
مهسا
مهسا
حرف هایم را تعبیر می کردی سکوتم را تفسیر دیروزم را فراموش فردایم را پیشگوئی به نبودنم مشکوک بودی در بودنم مردد از هیچ گلایه می ساختی از همه چیز بهانه من کجای این نمایش بودم؟
دیدگاه  •   •   •  1390/10/23 - 00:37
+9
مهسا
مهسا
اشک میریزم و نمیفهمم برای کدام یک از غصه هایم...!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/22 - 23:52
+8
amir taha
amir taha
کاش همیشه در کودکی می ماندیم تا به جای دلهایمان سر زانوهایمان زخمی میشد
دیدگاه  •   •   •  1390/10/22 - 23:13
+6
مهسا
مهسا
ان قدر حرف در دلم مانده که در دهانم گره می خورند و لبهایم را به هم می دوزند و تو خیال میکنی مرا با تو حرفی نیست !
دیدگاه  •   •   •  1390/10/22 - 17:45
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ