یافتن پست: #هایم

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
سیاه پوشیده بود ، به جنگل آمد .. استوار بودم و تنومند !
من را انتخاب کرد ...
دستی به تنه ام کشید تبرش را در آورد و زد .. زد .. محکم و محکم تر ...
به خود میبالیدم ، دیگر نمی خواستم درخت باشم ، آینده ی خوبی در انتظارم بود !
سوزش تبر هایش بیشتر می شد که ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد ، او تنومند تر بود ...
مرا رها کرد با زخم هایم ، او را برد ... و من که نه دیگر درخت بودم ، نه تخته سیاه مدرسه ای ، نه عصای پیر مردی ...
خشک شدم ..
---
بازی با احساسات مثل داستان تبر و درخت می مونه ..
ای تبر به دست ، تا مطمئن نشدی تبر نزن !
ای انسان ، تا مطمئن نشدی ، احساس نریز .. زخمی می شود ... در آرزوی تخته سیاه شدن ، خشک می شود
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 17:49
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چشم هایم رآ مے بنـבم

گوش هایم را مـے گیرَم وَلـے ...

حریف افـڪآرم نمے شوم

چقـבر בرבنآڪ است

فهمیـבטּ ...!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 14:46
+3
sara
sara
وقتی واژه هایم ته می کشند
زبان چشم هایم کافی ست
در فنجان زمان
کمی سکوت حل میکنم
کمی من
کمی تو
نسیم
باران
بوسه
عشق
لبخند
عصاره ی آرامش
نوش جانمان .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 10:10
+4
sara
sara
یک نفر گاهی همه کس است ...

برای همین است که دلت
برای همان یک نفر تنگ می شود

این روزها بار عظیمی

بر شانه هایم نشسته

باری بیشتر از توان شانه هایم

مثل الان ...

که تنها نشسته ام

نه اتفاق بدی افتاده ...

نه از دستش ناراحتم ...

نه بیمارم ... و نه ...

ولی از ته دل چیزی کم دارم

ببین ...

دستانت را

حضورت را

خود خودت را کم دارم

نه صدایت را ، آن

هم از فاصله هزار کیلومتری ...!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 10:00
+4
sara
sara
نشستم....
خسته شدم...
دیگر قایق نمیسازم...
پشت دریاها هر خبری که میخواهد باشد
باشد....
وقتی از تو خبری نیست....
قایق میخواهم چه کار....؟؟
مرا همین جزیره کوچک تنهایی هایم بس است......!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 09:55
+4
binam
binam

گناهانم بر خوبی هایم غلبه کرده اند
به هر عالمی رسیدم گفت رمضان!!!
دربهای بهشت باز شده است!
اما با چه رویی باید وارد شد؟!
از دستان آلوده ام شرمنده ام تا دربهای تورا بکوبم
سر به پایین
و با چشمانی خیس
در ندای دلم میگویم
اللهم اغفر لی الذنوب
الهی العفو
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 00:58
+4
binam
binam
خدای من همه جا غریب هستی اما باز هم همه را به مهمانی دعوت میکنی
ماه مهمانی توست
لباس مناسب ندارم
از بدی اعمالم لباسهایم چرک شده اند
دلم آلوده است
خودم را دلخوش به نور رحمت تو کرده ام
تو مرا دریاب که بهترین پروردگار جهانیانی
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 00:50
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
ز چشمت اگر چه دورم هنوز....پر از اوج و عشق و غرورم هنوز
اگر غصه بارید از ماه و سال....به یاد گذشته صبورم هنوز
شکستند اگر قاب یاد مرا.....دل شیشه دارم بلورم هنوز
سفر چاره دردهایم نشد..... پر از فکر راه عبورم هنوز
ستاره شدن کار سختی نیست.... گرشتم ولی غرق نورم هنوز
پر از خاطرات قشنگ توام.....پر از یاد و شوق و مرورم هنوز
ترا گم نکردم خودت گم شدی......من شیفته با تو جورم هنوز
اگر جنگ با زندگی ساده نیست.....در این عرصه مردی جسورم هنوز
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 00:29
+6
saman
saman
در CARLO
پر میکرد یادت، همه حجم خالی فضایم را

و خواستنت شیطنت میکرد، در مسیر نبض رگهایم

بوته نورس احساسم، ریشه دوانده بود در تری اشکهایم

همه روزه، میشنیدم صدای عشق را

حتی در قیژ قیژ، لولای در قدیمی

همه شب;

پشت پرده، سایه ای از جنس تو اردو زده بود

رویای هم آغوشیت نخ بادبادکی بود

که مرا بالا میکشاند تا دب اکبر

و در مجادله ناکوک دل و عشق،

کوچکتر از باخته شده بود "عقلم"

تو میدانستی;

رویای شیرینم، یخیست

"هایش" کردی

چه ساده تبخیر شد از گرمی نفسهایت...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 17:16
+3
saman
saman
در CARLO
امکان هجرت تو

تراوش می کند،از خطوط مبهم نگاهت

من پیشتر،دیده بودم

جرقه محال ماندنت را

در سایش دستانمان به رفتنت ایمان دارم،

چون ماهی آزاد به جریان آب

نبودنت،

مرا در سطح بزرگ اشکهایم پر از عطش میکند

چقدر سنگین شده اند شانه هایم!

آخر بعد از تو ترازوی تنهایی ام شده اند...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 17:10
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ