یافتن پست: #همه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی ارزش داره از همه چیزت بگذری .....

تا لبخند رو به لبای یکی هدیه کنی .......

گاهی میتونی با یه کار کوچیک همون لبخند رو بکاری رو لباش ....

گاهی مهم اینه که بخوای بخندونی ......

اون وقت خدا هم میخنده .....

گاهی از خودت بگذر ... فقط گاهی ........
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 18:13
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از قوی بودن خسته ام !
دلم یک شانه میخواهد
تکیه دهم به آن
بی خیااااال همه دنیا
و دلتنگی هایم را ببارم......
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 18:03
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هات رو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوزم دوسش داری...!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 17:38
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زن : دوستت دارم
شوهر : منم دوستت دارم
زن : ثابتش کن ، داد بزن تا همه دنیا بفهمن
شوهر : کنار گوشش زمزمه میکند دوستت دارم
زن : چرا آروم برام زمزمه میکنی ؟
شوهر : چون تو همه دنیای منی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 17:26
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ ...
ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻡ !...
ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ …
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ …!
ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻫﻨﻮﺯ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻣﺪﻧﺖ ﻓﺎﻝ ﻣﯽﮔﯿﺮﻡ
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 17:20
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اسمشو از موبایلت پاك می کنی...


مسیجاش دیلیت می شه...


به دوستات میگی حق ندارین جلوم اسمشو بیارین


به خودت تلقین میکنی که فراموشش کردی


اما...


با جای خالیش تو قلبت چیكار می كنی؟؟


با این همه تشابه اسمی چیكار می كنی ؟؟


با اهنگایی كه باهاش گوش میكردی چیكار می كنی؟؟


وقتی غذایی كه دوس داره رو می خوری و یادش میفتی چیكار می كنی؟؟..



وقتی ازت سراغشو می گیرن چیكار می كنی ؟؟



وقتی تیكه كلامشو می شنوی چیكار می كنی؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 16:46
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو فیلم هندیه شاهرخ خان عاشق شد،
بعد وسط رقصیدن بودن و حركات موزون، یه دفه تیر اندازی شد،
دعوا شد ،با یه مشت شاهرخ خان همه رو زد،‌
بعد یه دفه وسط دعوا عاشقه یكی دیگه شد،
بعد اون تصادف كرد مُرد،
این با خاهرش ازدواج كرد!!
كلن هر چی اتفاق بود تو این فیلم افتاده،
از این به بعد هر چی فیلم ببینم واسم تكراریه!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 16:37
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مست بگو ، راست بگو
تا شب یلداست بگو
تا نفسی هست بگو
هرچی دلت خواست بگو
خسته و بی تاب شدم
محو شدم ، خواب شدم
خسته از این پنجره ها
منتظرت قاب شدم
گریه بر این حال کشید
اشک در این فال کشید
بر تن بی دست خدا
نقش دوتا بال کشید

خواب شدم ، مست شدم ، با همه یکدست شدم
تشنه بی آب شدی ، نیست از این هست شدم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 16:16
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ایـــمــان داشته باشیم...
کــه قشنـگـتــرین عشــق...
نگــاه مهــربـــان خــداونـــد بـه بنـدگـانـش اســت...
همه چیز زنـــدگــی را بـــه او بســــپاریم...
و مطـمئـــن بـــاشیم که تــا وقتـــی کــه پشتــمان بــه خـــدا گــرم اســت...
تمـــام هــراس هـــای دنیـــا خـنـــده دار اســت...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 15:45
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
...کودکی رفت به بازی به فراغت به نشاط

فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات

همه گفتند کنون تا بچه است

بگذارید بخندد شادان

که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست !

بایدش نالیدن...




"مهرداد امجدی"
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 15:29
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ