ناظر ارسالی هاnaaman
زمین گرده دور خودش هی می گرده یه روزی تو اوجی یه روز دیگری تو اوج هیچکی همیشه تو اوج نیست پس زیادی مغرور نباشیم
♥ نگار ♥
دانشمندان کم کاری می کنند!
وگرنه تا به حال می بایست راهی اختراع شده باشد که با وجود مسافت احتمالی من و تو... گلی که تو میچینی همزمان در دستان من باشد... اناری که من دانه می کنم در لحظه بفرستم برای تو..
باید بتوانیم همدیگر را احضار کنیم در هنگام تماشای منظره ای زیبا! به هنگام تنفس بارانهای بزرگ و چشیدن طعم هایی که لذتش در سهیم کردن دیگری باشد ...
مردیم از حسرت "کاش تو اینجا بودی " ها ...ازشان ناامیدم ! هنوز نتوانسته اند "چقدر جای تو خالیست"هایمان را درمان کنند !..........
اگرچه من با شعرم همیشه خواسته ام تو را به اکنونم صدا بزنم ....
♥ نگار ♥
اعتراف میکنم اون وقتا که چهار پنج سالم بود مادربزرگ خدا بیامرزم سرطان داشت همیشه خونشون بودیم(من و دخترخالم که یکسال بزرگتره)بعد این دخی خاله ما میگفت بریم مسابقه دو بدیم منم نمیدونستم دو یعنی دویدن هی میگفتم اول مسابقه یک بدیم!دختر خالمم میگفت باشه اول مسابقه دو بدیم
فاطی
یه روزی تنگ غروب آسمون میرم از شهر تو ای نامهربون
نسیم(✿◠‿◠)
برای همه خوب باش
اونکه فهمید همیشه کنارته و بیادت …
اونکه نفهمید یه روز میفهمه که دیره و فقط دلش برای خوبیات تنگ میشه
ناظر ارسالی هاnaaman
سلام ظهر آفتابی تون بخیر همیشه پر از شادی و امید باشه