یافتن پست: #همین

سحر
سحر
این نارنجک و بمب و آرپیچی که تو دست بچه محلای ماست,
اگه موقع جنگ دست سربازا بود, فکر کنم 2 ساله جنگ تموم بود......
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 22:47
+10
مهسا
مهسا
هنوز هم عقربه های ساعتم

راه خودشان را می روند ...

عجب اراده ای دارند !

هر روز همین راه ..

در این فکرم که می دانند

دور خودشان می چرخند یا نه ؟!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 18:40
+3
مهسا
مهسا
زندگی درک همین امروز است
ظرف دیروز پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز دریغ کردی
آخرین فرصت همراهی ماست .
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 17:38
+7
fowkes
fowkes
بچه ها کسی میدونه guy fowkesکی بوده؟؟؟؟؟؟؟؟
10 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 17:22
+3
milad
milad
7 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 16:41
+1
نیوشا
نیوشا
پر رو که میگن همینه ها!!!
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 16:16
+5
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
دوستتون دارم....
از حالا تا هر وقت تا هر جا{-41-}
10 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 14:39
+6
*vorojak*
*vorojak*
کجایند مردان بی ادعا...!!!؟؟؟{-54-}
3 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 13:42
+5
معرفی کتاب
یک کتاب مناسب برای یادگیری مفاهیم دات نت فریم ورک

پیشگفتار مترجم
سیزدهمین روز از بهار سال 89 بود که تصمیم گرفتم این کتاب را ترجمه کنم. هدفی محکم و استوار داشتم و چون از یک ماه پیش کتاب را مطالعه کرده بودم مطمئن بودم که می توانم با وقت گذاشتن براي ترجمه کتاب، اثر ماندگار جفري را براي هموطنانم به ارمغان آورم. اگر چه این نخستین ترجمه بلند من بود اما با بهره گیری از تجربیات گذشته و عزم راسخ، ترجمه این گنج تقریبا 1000 صفحه ای را در 31 تیر 89 به پایان رساندم. 77 روز ترجمه مستمر و تمام وقت به هزاران برگ دستنویس انجامید. کار تایپ و ویرایش را بلافاصله آغاز نمودم و بیشتر کتاب آماده چاپ شد اما به دلایلی تا این زمان به تاخیر افتاد. به دلیل عدم پیروی از سبک ترجمه های موجود در بازار این اثر به مذاق ناشران خوش نیامد در نتیجه به جای چاپ کاغذی به چاپ دیجیتال روي آوردم تا سریعتر، آسانتر و بدون هرگونه سانسوری این گنجینه را به دستان شما برسانم.

منبع: [لینک]
آخرین ویرایش توسط hajivandian در [1390/12/27 - 10:16]
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 12:35
+4
ronak
ronak
در آغوشش میکشی
و محکم میفشاری اش به خودت.....زل میزنی!!!
و به چشمهایش خیره میشوی...به نگاهش ...
آرام میگویی:با من بازی نکن....
و او .......
و او درست همین کار را میکند!...!!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 12:16
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ