یافتن پست: #همین

Mitra Mohebbi
Mitra Mohebbi
به معجزه اعتقاد دارید ؟
دخترآن زیبای محترم: از همین تریبون اعلام میکنم میتوانم ۹۰٪ زیبایی شما را با یک دستمال مرطوب پاک کنم!
4 دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 19:23
+7
mitra
mitra
در ساحلی می نشینم که قرار هر روزمان بود

همینجا ... همین ساعت...

من آمده ام اما تو نیستی...

"یادم تو را فراموش..."
دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 19:19
+7
مهسا
مهسا
راستی… خدایا،

دختر بچه ی کودکیم کجاست؟! چه بر سر او آمد؟

هنوز هم با آن لبخند زیبا و چشم های پاک و بی ریاست،

وقتی دکمه های پیراهنم را می بست؟ یا او هم بزرگ شده…؟!

شاید یکی مثل همین عروسک ها…

چشم های هوس انگیز ریمل کشیده و لب های شهوانی رژ زده! آخر کجایش زیباست؟!

چقدر دلم می خواهد به دختر بچه ی کودکیم می گفتم که:
“آن وقت ها، چشم ها و لبخند های کودکی اش چقدر زیباتر بود!”
دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 19:01
+7
ronak
ronak
اگــــه یه روزی یکـــــی بهت گفت دوستت دارم
بدون داره حرف مفت میــــزنه ,
مگــــه نفـــر قبلـــــی هـــم همینـــو نگفـــته بود ؟!
کجـــــاست حالا؟!!
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 19:01
+5
مهسا
مهسا
به ثانیه ها گوش می کنم

و چشمهایم را می بندم و اشک میریزم

چقدر خسته ام

چقدر دلم می خواهد همینجا بین عبور و مرور مدام ماشین ها و مردم دراز بکشم و دنیا را به ایستادن وا دارم

چقدر دلم می خواهد بروم بالا ترین جای شهر بایستم و بلند بلند بخندم...

به خودم و به دردهایی که هیچ درمانی برایشان تجویز نمی کنی...
... آه خدایا بیا هر دو دست برداریم تو از ساختن انسان و من از سوختن به پایش
دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 18:36
+5
مهسا
مهسا
بــه دستــ سوخته ام ،

یکــ چشم کبود هم اضافه کنید !

یکی از همین روزها اگر نــبــودم ،

یکــ جـسـد را تــصــور کـنــید!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 15:22
+4
sasan pool
sasan pool
یه پنجره با یه قفس . یه حنجره بی هم نفس سهم من از بودن تو . یه خاطرس همینو بس
تو این مثلث غریب . ستاره هارو خط زدم دارم به آخر میرسم . از اون ور شب اومدم
یه شب که مثل مرثیه . خیمه زده رو باورم میخوام تو این سکوت تلخ . صداتو از یاد ببرم
بذار که کوله بارمو . رو شونه شب بذارم باید که از اینجا برم . فرصت موندن ندارم
داغ ترانه تو نگام . شوق رسیدن تو تنم توحجم سرد این قفس . منتظر پر زدنم
من از تبار غربتم . از آرزوهای محال قصه ما تموم شده . با یه علامت سوال
بذار که کوله بارمو . رو شونه شب بذارم باید که از اینجا برم . فرصت موندن ندارم{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-60-}{-60-}{-60-}{-60-}{-38-}{-38-}{-38-}{-38-}{-38-}{-38-}{-38-}{-38-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 14:43
+2
Danial
Danial
پارسال عید بود با دوست دخترم رفتیم یه کم خرید ، جلو یه مغازه کفش فروشی واسادیم ، من حواسم به مغازه بغلیش بود ، بهش گفتم بیا اینور این کفشاش قشنگه ، ولی جوابی نیومد!!! منم که همچنان نگاهم به ویترین مغازه بغلی بود دستشو گرفتم کشیدم سمت خودم و راه افتادم که دیدم یکی پشت سرم جیغ میزنه آقا ولم کن!!!! کمک... ولم کن دیوونه ... برگشتم دیدم ااااااااااا اینکه دوست دختر من نیست!!! نگو این تو همین فاصله می ره تو مغازه منم دست یه دختر دیگه رو میگرم ......... خلاصه آبرومون رفت! ولی کلی هم خندیدیم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 09:57
+3
ali rad
ali rad
از روزهای تکراری ، استفاده ای غیر تکراری بکنید

شاید هدف از اینهمه تکرار، همین باشد . . .
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 23:14
+2
مهسا
مهسا
خوشبختی...
همین در کنار هم بودن‌ هاست...
همین دوست داشتن ‌هاست...
در آغوش گرفتن‌ هاست......
خوشبختی ... همین لحظه‌ های ماست...
همین ثانیه‌ هایی‌ست...
که در شتاب زندگی گم شان کرده‌ایم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 23:13
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ