یافتن پست: #همین

gamer
gamer
وقتی آدم بوجود آمد و از برگی برای پوشاندن خودش استفاده كرد ،حوا او را دید ، گفت همین یک برگه؟ آدم گفت نه ، یک کوبیده و دو تا گوجه هم زیرشه !
دیدگاه  •   •   •  1390/10/23 - 11:32
gamer
gamer
ساعت 3 شب بود که صدای تلفن، پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود. پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟ مادر گفت: 25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی! فقط خواستم بگویم تولدت مبارک...! پسر از این که دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد، صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت، ولی مادر دیگر در این دنیا نبود . ! ........(نظر یادتون رفت)
دیدگاه  •   •   •  1390/10/23 - 02:33
+2
رضا
رضا
اومدی بشکنی بشکن از من ساده چی مونده قبل تو هر کی بوده تمام تار و پود سوزونده همینی که باقی مونده واسه دلخوشی تو بشکن تیکه تیکه های مو بردن آخرین عشقم تو بکن
دیدگاه  •   •   •  1390/10/22 - 19:04
+4
رضا
رضا
زیادی خوبی كردم رفتی نموندی با ما آخر خط رسیده دوسم نداری حالا *** با رقیبم نشستی گفتی همین كه هستی رفتی و بی تفاوت دل منو شكستی ***** یه روزی بر میگردی وقتی كه خیلی دیره خیال میكردی قلبم بدون تو میمیره ***** خیال میكردی هیچوقت دست تو رونمیشه بازی دیگه تمومه برو واسه همیشه **** دلم گرفته از تو از عاشقی حرف نزن آخر قصه ما نه تو میمونی نه من
دیدگاه  •   •   •  1390/10/22 - 18:45
+3
رضا
رضا
همه میپرسند چیست در زمزمه مبهم آب چیست در همهمه دلکش برگ چیست در بازی آن ابر سپید روی این آبی آرام بلند که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال ...................
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/22 - 17:41
+2
amir taha
amir taha
پسر در حال دویدن… زااااارت (صدای زمین خوردن) رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو! (شپلخخخخخ “صدای پس گردنی”) یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب! یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ! . . . دختر در حال راه رفتن… دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش) رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای… یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟ یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ دستتونو بدین به من! من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین ..! یعنی یه همچین حال و روزی داریم ما :|
دیدگاه  •   •   •  1390/10/22 - 14:09
+2
silk
silk
@smrnboy باور کن ماههاست زیباترین جملات را برای امروز کنارمی گذارم، امشب اما همه جملات فرار کرده اند، همینطور بی وزن و بی هوا آمدم بگویم . . . . تولدت مبارک.
دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 23:05
+3
ronak
ronak
کنار پنجره سیگاری دود میکردم نگاهم به تقویم روی میز افتاد ، دی داره به نیمه میرسه دلم یهو ریخت؛ چقدر زود گذشت امسال توی دستم احساس سوزش کردم. سیگارم به آخر رسیده و من حواسم نبود سیگارو خاموش کردم و دنبال خاطراتم گشتم اما انگار دیگه هیچ خاطره ای ندارم هر چی بوده سیاه و مه آلوده چقدر امید داشتم اوایل امسال ، چه نا امیدم اواخر امسال قلبم تیر میکشه ، ولی سیگار انگار داره بهم میگه بکش بکش تا زودتر تموم شه... یه نخ دیگه روشن میکنم و شب رو نگاه میکنم... بالاتر از سیاهی هم رنگی هست... همین رنگی که من دارم...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 22:29
+3
امیرحسین
امیرحسین
@smrnboy سلام دوستان عزیزم .. به یه جیز دقت کردین؟؟ امشب جای کی خالیه؟؟ آقای [!] ناظمی امشب تولدشه و احتمالا هم الان تو جشن تولدشه.. منم از همینجا بهش تبریک میگم {-21-}{-21-}{-21-}{-45-}{-45-} محسن جان تولدت مبارک{-35-}{-37-}{-37-}{-21-}{-21-}{-45-}{-49-}
3 دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 22:14
+4
ronak
ronak
زندگی یک بازی درد آور است . زندگی یک اول بی آخر است زندگی کردیم اما باختیم . کاخ خود را روی دریا ساختیم لمس باید کرد این اندوه را . بر کمر باید کشید این کوه را زندگی را باهمین غمها خوش است . باهمین بیش و همین کمها خوش است زندگی را خوب باید ازمود . اهل صبرو غصه و اندوه بود
3 دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 21:57
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ