یافتن پست: #همین

محمد
محمد
دلم کمی خدا می خواهد ...کمی سکوت...کمی آخرت...دلم دل بریدن می خواهد...کمی اشک...کمی آغوش آسمانی...دلم یک کوچه می خواهد بی بن بست !!و یک خدا تا کمی با هم قدم بزنیم!!فقط همین!!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 23:38
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ادم بایـــــــد واســـه خوابیـــــــدنش یـــــــه برنامـــــه ای داشــــــته باشه یـــــــه بوســـــی ی بغـــــــلی ی ل... لـــپ تـــاپ کــــه نیســــــتیم همینطـــــوری درمـــــونــــو ببنــــــدی خامــــــوش شیـــــم!!!!!!!!!! والاا!
بد میگم؟
دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 22:33
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کاش بودن هـــــــا را قدر بدانیـــــــــــم  به خدا قســــــم  نبودن هــــــا  همین نزدیکی اســــــــــــت ....
دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 19:35
+6
بهناز جوجو
بهناز جوجو

شک ندارم همین روزها… هیچ گرسنه ای باقی نمی ماند… همه سیر می شوند, از زندگی…

دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 16:54
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زمین گفت :قر تو کمرممم فرااااوونه نمممدونم کجا بریزممم.....

من بش گفتم :همینجاااا همینجاااا......

و اینگونه بود ک زلزله اومد.....

خو چیکا کنم قرش میومد.... O_o
دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 16:39
+3
AmirAli
AmirAli
تصمیم گرفتم از فردا شروع کنم به درس خوندن ، واسه همین میخوام تا جایی که توان دارم

 امشب بیدار بمونم که فردا رو دیرتر شروع کنم …
دیدگاه  •   •   •  1392/09/20 - 19:41
+5
AmirAli
AmirAli
ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﻫﺎ ﺩﺭ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺗﻮ ﻟﮑﺴﻮﺱ، ﺑﻨﺰ ﻭ ﺑﯽ ﺍﻡ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﻦ، ﺍﻻﻥ ﻣﻦ ﺗﻮ ﭘﺮﺍﯾﺪ ﺩﺍﺭﻡ!

ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ ﺳﺎﻝ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺲ ﺭﻭ ﺭﻭﯼ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ :|
دیدگاه  •   •   •  1392/09/20 - 19:33
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
با استناد به همین کامنتای پای پست مسی



میشه تا بیست سال آینده [!]ینگ رو توجیه کرد !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/20 - 19:02
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

با داداشم رفتیم بوتیک اون جنسی که می خواستم نبود



به فروشنده میگم ببخشید ما یه دور بزنیم برمیگردیم …



دادشم برگشته به فروشنده میگه :



دروغ میگه از صبح به ده نفر دیگه هم همینو گفته ، شما منتظر ما نباشین

دیدگاه  •   •   •  1392/09/20 - 18:54
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

اعترافات ی آقا پسر
با دوس دخترم رفته بودم پارک بعد دیدم بابام داره زنگ میزنه ...

با صدای خوابالود گفتم : بلــــــــــــه ­ ...

گفت : سلام بابا کجایی ...

با خمیازه گفتم : خونه خوابم چطور ...

گفت:هیچی داشتم رد میشدم دیدم یه ماشین دقیقأ مثل ماشین تو بغل پارک گذاشته بود نگران شدم ...

عاخه از گلگیر تا در عقبو زده بودن ...

من گفتم نه بابا من خونه خوابم بای ...

منو میگی ریدم تو خودم سریع دست طرفو گرفتم دویدم سمت ماشین ...

همین که رسیدم دیدم بابام وایساده ...

هیچی دیگه معرفی کردم

الانم متواریم ...

کسی جایی واسه خواب داره ... <img src=(" title=":((" />(

دیدگاه  •   •   •  1392/09/20 - 18:15
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ