یافتن پست: #همین

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اون موقع که مجید خراطها میخواست رگشو بزنه
دلتون سوخت جلوشو گرفتین شد این

حالا داداشش هم آورده
این یکی میخواد شیر گازو وا بذاره

که از همین جا از آقای ایمنی میخوام که زرتی نیاد جلوشو بگیره

بابا بزارید نسل اینا منقرض شه بو خدا...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 12:07
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
امروز یک رویاست! برای ما. فردا! همین را هم نخواهیم داشت...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/24 - 14:34
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
همین پیش پای شما سنش دو رقمی شده ها
بعد استاتوس گذاشته: چه عذابی کشیدم وقتی در آغوش او دیدمت !!!
من سنِ اون بودم عذاب نمی دونستم چیه که!
بادکنک باد می کردم یهو ولش میکردم بادش با فشار خالی میشد و از اینور اتاق میرفت اونور اتاق منم مثه اسب از ذوق شیهه می کشیدم :|
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 22:48
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ . . . ﺭﺍ
ﺭﻭﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ !
ﺍﺯ ﻟﺞ ﺗـﻮ . . .
ﺍﺯ ﻟﺞ ﺧـﻮﺩﻡ . . .
ﮐﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩﯾﻢ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ
ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 21:50
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



حرفیــــ نیستـــــ.!
خودمـــ سکوتـــــ را معنیــ میکنمـــ
کاشــ میفهمیدیــــ
گاهیـــ همینــــ نگاهــ سرد
روی زمستانــ را همــ کمــ میکند!!!!




دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 17:02
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ما میگیم گیلکی مثل انگلیسی ها و چنینی هاست هی شما بگین نه
تو کی زا کی = بچه کی هسنی
هایا بس = همین جا واستا
کنوس = اذگیل
سماپلان = آبکش
پوتوخولو = سوراخ سوراخ
خولی دار = درخت گوجه سبز
سیا واجان = بادمجون
بوخوس = بخواب
پسر = ری
دختر = کور
بهله اینجوریاست گیلانی صحبت کردن خیلی شیرینه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 15:44
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دور گردنش شال پیچیدند،
و سرش کلاه گذاشتند و رفتند …
کسی نفهمید همین محبت ها آدم برفی را آب کرد
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 14:39
roya
roya
فرقی نمی کند چطور بودنش, 
دور یا نزدیک بودنش,
 خندان یا اخمو بودنش .. 

همین که هست دلگرمی من را کافیست ....


دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 13:47
+1

دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم؟


پسر: آره عزیز دلم


دختر: منتظرم میمونی؟


پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند


پسر: منتظرت میمونم عشقم


دختر: خیلی دوستت دارم


پسر: عاشقتم عزیزم


 


************




بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت هوشیاری خود را به دست می آورد، به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد.


پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی.


دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه


به همین راحتی گذاشت و رفت؟


پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت: میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟


دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟ چرا به من کسی چیزی نگفته بود و بی امان گریه میکرد

دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 12:12
+5
من عاشقانه هایم را

روی همین دیوار مجازی می نویسم !


از لج تـو . . .



از لج خـودم . . .


که حاضر نبودیم یک بار


این ها را واقعی به هم بگوییم. . . !

 


دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 11:51
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ