یافتن پست: #هیچ

saman
saman


ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر





بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر







از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست




کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر







این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است




دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر







تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد




هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر







دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد




بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر







اندیشه از محیط فنا نیست هر که را




بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر







در هر طرف ز خیل حوادث کمین‌گهیست




زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر







بی عمر زنده‌ام من و این بس عجب مدار




روز فراق را که نهد در شمار عمر







حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان




این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

(نجیب زاده)



دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 14:27
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻣﻦ ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺖ !
ﮐﻤﯽ ﺩﻟﻢ ﺷﮑﺴﺖ ، ﺷﺐ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ . ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﺵ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﻫﺮﺷﺒﻢ
ﺷﺪ .
ﯾﮑﻢ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ .
ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !
ﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺎﺧﺘﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !
ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘﯽ !
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻣﻦ ، ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 12:01
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گـــــاهی وقتهـــا آدمهــــا ،
از یکـــ جایی به بعــــــد ،
از یکـــ روزی به بعـــــــد ،
از یکـــ (( نفــــــــــر )) به بعـــــد ،
دیگــــــــر هیچ چیز برایشان معنی ندارد….
نه رنگـــ ها ،
نه خیـابانهـــا ،
نه فصلهــــــــا….
گاهـــــــی وقتهــــا آدمهـــا
از یک نفــــــــر به بعــــــد فقط دلتنگ اند..
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 11:33
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺷﯿﺨﯽ ﺑﻪ ﺯﻧﯽ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﮔﻔﺘﺎ ﻣﺴﺘﯽ
ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ ﻣﺴﺘﻢ . ﭼﻄﻮﺭ ﻣﮕﻪ؟
.
.
.
.
.
.
ﺷﯿﺦ ﮔﻔﺖ: ﻫﯿﭽﯽ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ . ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﮑﺶ، ﺭﻭﺵ ﻣﯿﭽﺴﺒﻪ.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 11:16
+4
saman
saman

مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه


راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد
نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد


برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: “هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!”


مسافر عذرخواهی کرد و گفت: “من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه”


راننده جواب داد: “واقعآ تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم… آخه من ۲۵ سال راننده‌ی ماشین جنازه کش بودم…!”

دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 10:36
+4
saman
saman
آروم میخندی، باز عاشقـت میشم
زخمامو میبندی، باز عاشقت میشم
چشات مهتابه، دستـات آتیشه
اینجا کنار تو، دنیا تموم میشه
از گریه ‌ها خالی، تو حال خوشحالی
انگار جهان هیچه، عطرت که می ‌پیچه
آروم میـ‌خندی، بـاز عاشقت میشم
زخمامو میبندی، باز عاشقت میشم


ترانه قصه پریا

دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 09:57
+3
saman
saman
نبودن‌هایی‌ هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند
کسانی‌ هستند … که هرگز تکرار نمی‌ شوند
حرف‌هایی‌ هست … که معنی‌‌شان را … خیلی‌ دیر می‌‌فهمیم …
خیلی‌ دیر

(نجیب زاده)
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 09:37
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


دلم ذره ای مردن میخواهد! خدایا فقط میخواهم بدانم من اگر نباشم تمام مشکلات حل میشود ؟؟ {-60-}


3 دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 00:44
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشق اینم..................................پسرای دانشگامون همه این تیپین......{-7-}

56 دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 00:30
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
اصلا یارو عصبیم کرد دیگه حال پست ندارم.........................................
43 دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 23:58
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ