یافتن پست: #هیچ

♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

@tiyam

مهمترین اعضای بدن “دل” و “دماغ” ند



که اگر دنیا را داشته باشی و این دو را نه



هیچ نداری !


دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 23:49
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
باید کســی باشد...
برای دوســ♥ـت داشتن
کسی باشد که وقتی تمامت را
گوشه ای گم میکنی
بیاید،پیدایت کند
و برایت یک لالایی بخواند
بعد که بیدار شدی ببینی
دارد آرام آرام شعری را که
دوست داری زمزمه می کند
ببینی برایت
چند شاخه رُز گذاشته کنار دو لیوان
آب اناری که هیچ ربطی به تابستان ندارد
اما....
او که کاری به این کارها ندارد
چون می داند تو چه دوست داری و چه نه!!!
باید کسی باشد.... باید باشد....
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 22:25
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﻧﻘﻄﻪ ﺿﻌﻔﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ !!!!!!!
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ!!!!
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺑﻮﺩﻡ ....
ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ :
ﻧﮕﺎﻩ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ ؟!
ﺩﺳﺖ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ ... ؟
ﺣﺮﻑ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ ؟!
ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﮔﻔﺘﻨﺖ ؛
ﺳﮑﻮﺕ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ ؟!
ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺣﺮﻑ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻭ
ﺩﺳﺘﺖ ،
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺍﻭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ؛
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺕ ﺑﺨﺎﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 22:14
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هیچوقت نفهمیدم چطوری شد که جودی نیم وجب بچه بود بابالنگ دراز اومد حضانتشو به عهده گرفت بعد جودی خرس گنده شد بابالنگ دراز یه پسر بیست و چهار ساله بود!
بابا لنگ دراز تو فریزر مونده بود یا جودی رفت تو زودپز آیا؟...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 18:13
+5
NeDa
NeDa

اگر کسی احساس کند که در زندگیش هیچ اشتباهی را نکرده است، به این معنی است که هیچ ت[!] در زندگی خود نکرده.

دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 17:50
+8
saman
saman

زندگی کن،


به ضرب المثلها هیچ اعتمادی نیست!


ماهی را هروقت از آب بگیری،


می میرد!!!!


 

دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 17:50
+5
saman
saman

نامی‌ نداشت.نامش‌ تنها انسان‌ بود؛


و تنها دارایی‌اش‌ تنهایی. گفت: تنهایی‌ام‌ را به‌ بهای‌ عشق‌ می‌فروشم. کیست‌ که‌ از من‌ قدری‌ تنهایی‌ بخرد؟
هیچ‌کس‌ پاسخ‌ نداد.گفت: تنهایی‌ام‌ پر از رمز و راز است، رمزهایی‌ از بهشت، رازهایی‌ از خدا.
با من‌ گفت‌و گو کنید تا از حیرت‌ برایتان‌ بگویم… هیچ‌کس‌ با او گفت‌وگو نکرد.و او میان‌ این‌ همه‌ تن، تنها فانوس‌ کوچکش‌ را برداشت‌ و به‌ غارش‌ رفت.
غاری‌ در حوالی‌ دل. می‌دانست‌ آنجا همیشه‌ کسی‌ هست. کسی‌ که‌ تنهایی‌ می‌خرد و عشق‌ می‌بخشد.
او به‌ غارش‌ رفت‌ و ما فراموشش‌ کردیم‌ و نمی‌دانیم‌ که‌ چه‌ مدت‌ آنجا بود.سیصد سال‌ و نُه‌ سال‌ بر آن‌ افزون؟ یا نه، کمی‌ بیش‌ و کمی‌ کم.
او به‌ غارش‌ رفت‌ و ما نمی‌دانیم‌ که‌ چه‌ کرد و چه‌ گفت‌ و چه‌ شنید؛ و نمی‌دانیم‌ آیا در غار خوابیده‌ بود یا نه؟
اما از غار که‌ بیرون‌ آمد بیدار بود، آن‌قدر بیدار که‌ خواب‌آلودگی‌ ما برملا شد. چشم‌هایش‌ دو خورشید بود، تابناک‌ و روشن؛ که‌ ظلمت‌ ما را می‌درید.
از غار که‌ بیرون‌ آمد هنوز همان‌ بود با تنی‌ نحیف‌ و رنجور. اما نمی‌دانم‌ سنگینی‌اش‌ را از کجا آورده‌ بود،
که‌ گمان‌ می‌کردیم‌ زمین‌ تاب‌ وقارش‌ را نمی‌آورد و زیر پاهای‌ رنجورش‌ درهم‌ خواهد شکست.از غار که‌ بیرون‌ آمد، باشکوه‌ بود.
شگفت‌ و دشوار و دوست‌ داشتنی. اما دیگر سخن‌ نگفت. انگار لبانش‌ را دوخته‌ بودند، انگار دریا دریا سکوت‌ نوشیده‌ بود.
و این‌ بار ما بودیم‌ که‌ به‌ دنبالش‌ می‌دویدیم‌ برای‌ جرعه‌ای‌ نور، برای‌ قطره‌ای‌ حیرت. و او بی‌آن‌ که‌ چیزی‌ بگوید، می‌بخشید؛ بی‌آن‌ که‌ چیزی‌ بخواهد.
او نامی‌ نداشت، نامش‌ تنها انسان‌ بود و تنها دارایی‌اش، تنهایی

دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 17:41
+4
saman
saman
اگر دلت گرفت سکوت کن !
این روز ها هیچکس معنای دلتنگی را نمی فهمد …
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 17:39
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چند وقت پیش لپ تاپم رو پام بود بابام اومد تو اتاقم میگه لپ تاپت روشنه؟؟؟گفتم نه گریه میکرد گذاشتمش رو پام بخابونمش!!حالا چیکارم داری؟بابام گفت هیچی صدا گریشو شنیدم خواستم بت بگم پوشکشو عوض کنی!!!
بابای بامزس ما داریم!؟؟!
من*_*
لپ تاپ 0_°
بابام:-((((
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 16:51
+3
saman
saman
از دور تو را دوست دارم،
بی هیچ، عطری
آغـوشی
لمسی
و یا حتی بوسه‌ای.
تنها
دوستت دارم،
از دور … !


(نجیب زاده)
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 16:24
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ