محمد حسن کاظمی
چنان بر بدن من زنم آبگوشت
که آن اسفناجت شود هیچ و پوچ
چو خواهی شوی صاحب قوا
از آقای دیزی تو یاری بخواه
نخواهم دگر,گرز و تیغ و سپر
ز دیزی شدن دشمنان در به در
چنان بر بدن من زنم آبگوشت
که آن اسفناجت شود هیچ و پوچ
چو خواهی شوی صاحب قوا
از آقای دیزی تو یاری بخواه
نخواهم دگر,گرز و تیغ و سپر
ز دیزی شدن دشمنان در به در