یافتن پست: #وقتی

xroyal54
xroyal54

فروردین : انتظار به پایان رسید و بعد از سالها انتطار و فراز و نشیب و غم و غصه و اشک و نا امیدی، به زودی ازدواج می کنی و به خانه بخت می روی، اما شب عروسی هنگام صرف شام برق می رود و داماد فرار می کند.





اردیبهشت: کسی در این دنیا هست که هر لحظه به تو فکر می کند و بی تو زنده نیست و نفس نمی کشد و قلبش نمی زند و اگر با او تماس نگیری، به کما می رود.او به زودی به خواستگاریت میاید و تو را با اسب سفید به قصر خوشبختی ها می برد.





خرداد : امروز دوست مامانت بعد از سالها زنگ می زنه خونه شما و با مامانت حرف می زنه و تورو واسه پسرش خواستگاری می کنه . البته تا سه سال دیگه نمی تونید ازدواج کنید چون پسره زندانه و سه سال از حبسش مونده.





تیر: تو با هر کسی که ازدواج کنی یکسال نشده پست می دن و باز برمی گردی خونه بابات.





مرداد : تا ۴۳ روز دیگه ازدواج می کنی با پسر مورد علاقه ات و تا ۳۴۲ روز دیگه بچه دار میشین پسره اسمشو می زارین بهرام بعد از ۷۴۰ روز دیگه بچه دومت بدنیا میاد که اونم پسره اسمش می زارین شهرام و ….





شهریور : هر خواستگاری که واست میاد بعلت نامعلومی بعد از سه روز ناپدید میشه و دیگه خبری ازش نمیشه.





مهر : تا یکسال دیگه ازدواج می کنی اما شوهرت معتاد ازآب در میاد و طلاق میگیری بعد از یکسال باز ازدواج می کنی اما اون یکی هم معتاد در میاد و باز طلاق دوباره یکسال صبر می کنی و باز ازدواج می کنی در ازدواج سوم موفق میشی و پسر یک کارخونه دار میلیاردر و فوق العاده زیبا تو رو میگیره و کلی خوشبخت میشی.





آبان :پسری که همیشه در دانشگاه از تو جزوه می گیرد، هیچ فکری در کله اش ندارد و فقط عادت کرده از تو کمک بگیرد، نه قیافه داری، نه اخلاق. چرا این جوری فکر می کنی که باید در دوران دانشگاه ازدواج کنی؟ خلاصه بگم تا آخر عمر واست خواستگار نمیاد الکی منتظر نباش.





آذر:دوتا خواستگار سمج تا ۲ ماه آینده میان خواستگاریت که هر دو دیوانه وار عاشقتن و وقتی می فهمن یک خواستگار دیگه داری با هم دعواشون میشه (دعوای عشقی) و هر دو با ضربات چاقو به قلب هم می زنن و هر دو می میرن. و تو تا آخر عمرت می مونی خونه بابات!





دی: به زودی با نویسنده محبوبت آشنا می شوی و از تو خواستگاری می کند. اما چند ماه بعد با بهانه های مختلف از ازدواج با تو منصرف می شود. تو دلیل این عمل او را نمی فهمی، اما به زودی متوجه می شوی رمانی از او منتشر شده که شخصیت های آن بسیار شبته تو و پدر و مادر و خواهر و برادر و فامیلهایت هستند و در مقدمه کتاب هم توضیح داده که برای دستیابی به این داستان واقعی، مجبور شده به دختری زشت پیشنهاد ازدواج بدهد.





بهمن : امروز همه از این که به زودی ازدواج می کنی خوشحال هستند، چون از دست غرغرهایت راحت می شوند و از این به بعد شوهر بیچاره ات است که باید تو را تحمل کند.





اسفند : عید نوروز بعدی عروسیته و با اونی که سالها منتظرش بودی ازدواج می کنی واسه ماه عسل، با کشتی شخصی داماد میرین به یک ویلا توی یک جزیره زیبا در اسپانیا! اما کشتی وسط راه میخوره به کوه یخ و غرق میشه! شوهرت تو رو سوار یه تخته میکنه و چون اون تخته تحمل وزن دوتاتون رو نداشته ، تخته رو ول میکنه و تو آب یخ میزنه و میمیره !تو هم برمیگردی خونه بابات و تا آخر عمر شوهر گیرت نمیاد!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:09
+5
xroyal54
xroyal54
مرد هم كه باشي.....اندازه ي كوه هم مقاومت داشته باشي.....
وقتي بيايي خانه و بوي ادكلن نااشنا مردونه به مشامت برسد.....
خرد ميشوي....فرو ميريزي.....كمرت ميشكند....

*********************************************

وقتی از غم دوریت اشک میریزم ... به این فکر میکنم تو لیاقت این و داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عقلم با نیشخند میگه معلومه که نه!!!!!!! ولی لعنت به این چشم ها که بویی از عقل و منطق نبردن و حرف خودشونو میزنن......
***************************************
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:07
+5
saeed
saeed

مهربونم،


         نازنینم، بهترینم.


                    عشقم، امیدم، جونم.


                                        با توام ، با تو، دنیای من.


میخوام لحظه هام رو با تو بگذرونم. تمام لحظه های که حالا دارم و نمی دونم چند سال، چند ماه، چند هفته، یا چندروز دیگه میتونم و فرصت دارم با تو باشم یا نه؟!


ارزش این لحظه ها رو با هیچ چیز دیگه نمیتونم برابر بدونم.


میخوام تو تمام لحظه هایی که میتونیم داشته باشیم،با تو باشم.


 کنارت،


         همراهت،


                          هم قدم


                            و هم نفس با نفس کشیدنت.


میخوام تا میتونم صدای قلب مهربونت رو بشنوم. تا میتونم نفسهات رو بشنوم و حفظ کنم.


میخوام ضربان قلبت رو بشمارم تا وقتی نیستی، از حفظ بشمارم و ثانیه هام رو با تو تنظیم کنم.


کنارم بمون، تا زنده بمونم. با من باش، تا دووم بیارم.


مراقب چشمات باش، تا امیدوار بمونم. مراقب قلبت باش، تا زنده بمونم. مراقبم باش، تا کنارت بمونم.


گفتم، هزار بار دیگه هم میگم:


دوستت دارم. دوستت دارم. دوستت دارم. دوستت دارم مهتابم . . . تا هر زمان که زنده باشم.

دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 20:42
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



قیافه پسرا وقتی میخوان برن عروسی...




دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 19:13
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



میگن عشق یعنی دوست داشتن... ولی من با اینکه ازش متنفرم، وقتی اسمشو میشنوم دلم میلرزه...
کاش عاشقش نمیشدم




دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 19:10
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺑﺎﺷﯽ
ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﯾﮏ ﺳﺎﺣﻞ ﺭﺍ
ﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﻫﻨﺪ
ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺩﻝ ﺗﻮ
ﺑﺎﺭﺍﻧﯿﺴﺖ . . .
ﺧﯿﺲ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎ. . .
ﺧﺮﺍﺏ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻮﺟﻬﺎ . . . .




دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 18:49
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چگونه بگویم "من"؟

چگونه بگویم "ما "؟

وقتی که زیر ِ این پوست

هیچ استخوانی نیست!

آری، این وحشتی عظیم است که گاه

حتی به خویش هم نمی شود پناه برد!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 16:39
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
باران میبارید …
از درزهای کفش کهنه کودکی سردی باران را … وقتی که از کنار نانوایی رد میشد …
از نگاه ناتوان برای خرید نان داغ ، عشق را دیدم که در چشمانش به مروارید شبیه تر بود !!!
خدایا به آسمانت چیزی بگو !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 15:32
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻣَـــﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ .... ﺑﺎ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺑﻮﺩﻥ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻩ
ﻣَـــﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ....ﺑﺎ ﻣﺎﻧﮑﻦ ﺑــﻮﺩﻥ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻩ
ﻣَـــﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ .... ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺑﺎﺑﺎ ﭘُﺰ ﺩﺍﺩﻥ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻩ
ﻣَـــﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ .... ﺑﺎ ﺍﻟَﮑﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺴﺘﻦُ ﻭ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻦ
ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻩ !!!!!!!!!!
ﻣَـــﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌــــــــــﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﯼ ..
ﺣﺮﻓﺖ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻧــــــﺸﻪ!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 15:25
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اینایی که تو خونشون تلویزیون های هشتاد اینچی به بالا دارن همونایی هستن که وقتی ما تو مدرسه خط کش بیست سانتی داشتیم اونا پنجاه سانتی شو داشتن!! ‬‫
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 14:50
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ