من ۱ثانیه بعدش میگم چی میشد یه لیوان دیگه آب میخوردم ؛
حتی اگه اذان بشه ساعت ۱۰صبح من باز همون حسو دارم !
شما هم اینطوری هستید ؟
♦ زنها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می كنند البته بدون بخارش هم بدرد نمیخورد.
♦ زن ها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشك آدم رو در میآورد.
♦ زنها مثل سكوت هستند با كوچكترین حرفی می شكنند.
♦ زنها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می كنند.
♦ زنها مثل تخت خوابگاه هستند نو و تازه هایشان كمیابند و كهنه هایش هم سرو صدا زیاد می كنند.
♦ زن ها مثل الكل هستند دیر بجنبی همه شان می پرند.
♦ زنها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.
♦ زنها مثل كامپیوتر هستند یك بار خودش را میگیری و یك عمر لوازم جانبی آنرا.
♦ زنها مثل كیك خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان میشود اما كمی بعد دل آدم را میزند.
♦ زنها مثل بچه ها هستند تا وقتی كه ساكتند خوبند
دختره داشت به دوست پسرش آدرس خونشون رو میداد:
میای از در ورودی آپارتمان , داخل میشی، میری سمت آسانسور ...
دکمه طبقه نهم آسانسور رو با آرنج میزنی ...
وقتی اومدی بالا از آسانسور که بیای بیرون سمت چپ خونه منه ...
با آرنج در میزنی و منم در رو باز میکنم ...
پسره میگه : به نظر آسون میاد ولی چرا باید با آرنج در بزنم ؟؟؟
دختره میگه : چی ؟؟؟؟ یعنی دست خالی اومدی دیدنم ؟؟؟!!
نیستگویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب است اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست
تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست
بسیار ساده آواز رود از لابهلای درختان راهی به آسمان باز میکند و خرداد این سال روی شانههایم میروید وقتی تمام پرستوها پرواز نخستین را به نیمروز خسته میسپارد و بال به هیاهوی راه هزارچشم تازه روی علف های ناز میروید