یافتن پست: #پیش

mitra
mitra
(پشت هر مرد یه زن باهوش وجود داره!)خانم باربارا والترز که از مجریان بسیار سرشناس تلویزیون های معتبر آمریکاست سالها پیش از شروع مبارزات آزادی طلبانه افغانستان داستانی مربوط به نقشهای جنسیتی در کابل تهیه کرد. در سفری که به افغانستان داشت متوجه شده بود که زنان همواره و بطور سنتی 5 قدم عقب تر از همسرانشان راه می روند. خانم والترز اخیرا نیز سفری به کابل داشت ملاحظه کرد که هنوز هم زنان پشت سر همسران خود قدم بر می دارند و... علی رغم کنار زدن رژیم طالبان، زنان شادمانه سنت قدیمی را پاس می دارند. خانم والترز به یکی از این زنان نزدیک شده و می پرسد: چرا شما زنان اینقدر خوشحالید از اینکه سنت دیرین را که زمانی برای از میان برداشتنش تلاش می کردید همچنان ادامه می دهید؟ این زن مستقیم به چشمان خانم والترز خیره شده و می گوید: بخاطر مین های زمینی!{-11-}
دیدگاه  •   •   •  1391/01/16 - 16:17
+6
-1
امید
امید
بی تو مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم
یادم آمد كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
یادم آید تو به من گفتی : از این عشق حذر كن
لحظه ای چند بر این آب نظر كن
آب ، آیینه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تا فراموش كنی ، چندی از این شهر سفر كن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول كه دل من به تمنای تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ! من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم كه تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم. سفر از پیش تو هرگز نتوانم
یادم آید كه دگر از تو جوابی نشنیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كنی از آن ععاشق آزرده خبر هم
نكنی دیگر از آن کوچه گذر هم
فریدون [!]
آخرین ویرایش توسط admin5 در [1391/01/15 - 23:13]
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 23:11
+5
Alireza
Alireza
واقعا قهرمانان هرگز نمیمیرند(ناصر حجازی){-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
2 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 19:06
+6
sepideh
sepideh
ایرانسل !
نوکرتم !
داداش !
به امام حسین من دوست ندارم تو مسابقه شما شرکت کنم!
به جون مامانم adsl دارم!
صبح به صبح، ساعت ٧ منو با اس ام اس فروش ویژه بیدار نکن.
شارژ جایزه بخوره تو سر عمت 100000تومان شارژ کنم 100تومن بدی!
موبایل بانک نمیخوام!
اینقدر واسه هر چی تبریک نگو!
نکن برادر من !
‌نکن پدر من !
نکن بي ........!
من تا حالا از شما پیشواز گرفتم؟
بابام گرفته؟
ننم گرفته؟؟؟؟کی گرفته؟؟
چی میخوای از جوووون ِ من اخه ؟
دس از سرم وردااااااااااااااااااااااااار :|
بی انصاف خط من که همراه اوله !!‬
9 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 17:08
+8
سحر
سحر
هیچوقت با شنیدنِ یه جمله در مورد کسی قضاوت نکن. برای هممون پیش اومده که گاهی حرفهایی زدیم که برخلاف اعتقادات یا تفکراتمون بوده.
بهش مهلت بده بذار خودش رو ثابت کنه بهت. اونی که داری در موردش قضاوت میکنی دیوار نیست، یه آدمه که دل داره و دوست نداره در موردش اشتباه قضاوت بشه.
یه لحظه خودت رو بذار جای اون، اونوقت میفهمی منظورم چیه!
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 14:48
+13
payam65
payam65
ردان قبیله سرخ پوست از رییس جدید می‌پرسند
«آیا زمستان سختی در پیش است؟»
رییس جوان قبیله که هیچ تجربه‌ای در این زمینه نداشت، جواب میده «برای احتیاط برید هیزم تهیه کنید»
بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟»
پاسخ: «اینطور به نظر میاد»…
پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند
و برای اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه:
«شما نظر قبلیتون رو تایید می کنید؟» پاسخ: «صد در صد»
رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند.
بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟»
پاسخ: بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!!!
رییس: «از کجا می دونید؟»
>> پاسخ: «چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن!!
خیلی وقتها ما خودمان مسبب وقایع اطرافمان هستیم...!!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 11:58
+1
payam65
payam65
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگیها کرده پاک

ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من
با توام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر جز درد خوشبختیم نیست

ای دوچشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشت
هر کسی را تو نمی انگاشتم

درد تاریکیست در خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه الودن به چرک کینه ها
در نوازش نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 00:13
+2
payam65
payam65
اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو

گفتم که یک غزل بنویسم برای تو

احساس می کنم که کمی پیرتر شدم

احساس می کنم که شدم مبتلای تو

برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو

دل می دهم دوباره به طعم صدای تو

از قول من بگو به دلت نرم تر شود

بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 23:53
+1
payam65
payam65
وقتی کسی رو دوس داری ، حاضری جون فداش کنی

حاضری دنیا رو بدی ، فقط یه بار نیگاش کنی

به خاطرش داد بزنی ، به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی ، حتی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته ، حاضری دنیا بد باشه

فقط اونی که عشقته ، عاشقی رو بلد باشه

قید تموم دنیا رو به خاطر اون می زنی

خیلی چیزا رو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم

اما صداشو بشنوی ، شب ، از میون دوتا سیم

حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو

فقط خدانکرده اون یه وقت بهت نگه برو

حاضری هرچی دوست نداشت ، به خاطرش رها کنی

حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 23:06
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از كتاب فروشی پرسیدند: «وضع كاسبی ات چه طور است؟»
كتاب فروش گفت: «خیلی بد، كسانی كه پول دارند، سواد ندارند و كسانی كه سواد دارند پول ندارند تا كتاب بخرند!
3 دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 17:14
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ