یافتن پست: #پیش

alijoon
alijoon
یک نفر امد قرارم را گرفت / برگ و بار و شاخسارم را گرفت

چهار فصل من بهاران بود ، حیف / باد پائیزی بهارم را گرفت


اعتباری داشتم در پیش عشق / با نگاهی ، اعتبارم را گرفت


عشق یا چیزی شبیه عشق بود / آمد و دار و ندارم را گرفت . .
دیدگاه  •   •   •  1393/04/18 - 00:54
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هفته پیش یه وانتی اومده بود داشت اصفناچ(اسفناج) میفروخت مثل این که ارزون بوده بعد مادر گرام ما هم برداشته 7کیلو خریده این ی لیست خلاسه از اون چیرایه که ما توی این هفته خوردیم
بورانی اسفناج
آش دوغ (سبزی اصلیش اسفناجه)
خورشت آلو اسفناج
اسفناج پولو
سالاد اسفناج
ماست و اسفناج .
ی حسی میگه خود ملوان زبل هم این همه اسفناج توی ی هفته نخورده بود
الان هم داره اسفناج سرخ میکنه خدا به خیر بگزرونه
دیدگاه  •   •   •  1393/04/17 - 18:35
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥










موزهٔ کندلوس موزه‌ای است در استان مازندران که در روستای کندلوس، از توابع شهرستان نوشهر قرار دارد. تاریخ ساخت این موزه بین سال‌های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ است. اشیای این موزه مربوط به دوران پیش از میلاد مسیح و قبل از اسلام و همچنین دوران اسلامی می‌شود. در آبان ۱۳۸۹ عملیات آسفالت جادهٔ خاکی منتهی به این روستا و موزه پایان یافت.






دیدگاه  •   •   •  1393/04/17 - 15:57
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وقتی میری مهمونی خدا،،هیچی نباید بخوری!
وقتی میری خونه خداهم،، باید کلی پول خرج کنی!
اگرم بخوای بری پیش خدا،، باید بمیری...
حالا چه اصراریه با خدا رفت و آمد کنیم؟
.
"دستاوردهای غضنفر"
دیدگاه  •   •   •  1393/04/16 - 12:14
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پیرمردی مشکل شنوایی داشته و هیچ صدایی رو نمی تونسته بشنوه.
بعد از چند سال بالاخره با یک دارویی خوب می شه.
دو سه هفته می گذره و می ره پیش دکترش که بگه گوشش حالا می شنوه.
دکتر خیلی خوشحال می شه و می گه:
خانواده شما هم باید ظاهرا خیلی خوشحال باشن که شنوایی تون رو بدست آوردید.
پیرمرد می گه: نه، من هنوز بهشون چیزی نگفته ام!
هر شب می شینم و به حرف هاشون گوش می کنم…
فقط تنها اتفاقی که افتاده اینه که
توی این مدت تا حالا چند بار وصیت نامه ام رو عوض کرده ام
دیدگاه  •   •   •  1393/04/14 - 20:03
+6
farhad
farhad
طرف مامان بابای زنش میمیرن . . .
میخواسته دلداریش بده شب میره پیشش دستشو میندازه دور گردن زنش و میگه :
.
.
.
.
.
بی پدر و مادر من کیه ؟!
دیدگاه  •   •   •  1393/04/14 - 14:01
+4
xroyal54
xroyal54
بقیة الله

صدای زمزمه های حضور را در میان بغض های هر شبم می شنوم.


 ولی تمام جعه های خوب من تهی زآمدنت.


 غروب شد،سحر برفت،سکوت آمد و برفت و نم نم سپید اشک روی گونه ام روان، آمد و برفت تو باز هم نیامدی .


 خسته ام!


 ز بهر سالهای بی امان سالهای سبز انتظار وخسته از ستم ،از گناه های شیعیان و باز هم…


بیا و با دوباره بودنت تمام کاش های کاش من تمام کن بیا و باز هم بپاش رنگ عشق، رنگ آبی حقیقتی را به روی ای کاش های کاش من. دلم بسی گرفته است…بهر سالهای باتو


  بودن ونبودنت، از تو خواندن وندیدنت،از تو گفتن و… .


 امید روح خفته ام بیا و روشنی بده به قلب های بی قرار. به بغض های بی امان به انتظار و انتظار  و انتظار


شرمنده ایم. می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست .


می دانیم كوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است كه در حق تو كرده ایم .


به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم .


اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم .


اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم .


اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به كوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم .


ای یوسف زهرا !


سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است .


نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهكار


از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر كن .


یا صاحب الزمان !


چه شبها و روزها كه در فراق تو آرام و قرار نداریم .


در دوران پر درد هجران ، اشك می ریزیم و می گوییم :


تا به كی حیران و سرگردان تو باشیم. تا به كی رخ نادیده ترا وصف كنیم .


با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا كنیم .


سخت است بر ما ، كه از دوری تو ، روز و شب اشك بریزیم .


سخت است بر ما ، كه دوستان ، یاد تو را كوچك شمارند .


یا بقّیةالله !


خسته ایم و افسرده، نالانیم و پژمرده، گریه امانمان را بریده است . غم دوری ، دیوانه مان كرده است .


اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است كه می گوییم :


كجاست آن كه از غم هجران تو ناشكیبایی كند .


تا من نیز در بی قراری ، یاریش دهم


كجاست آن چشم گریانی كه از دوری تو اشك بریزد ؟


تا من او را در گریه یاری دهم


مولای من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند .


ای كاش پیش از مردن ، یك بار ترا به یك نگاه ببینیم .


درازی دوران غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است.


كی می شود شب و روز تو را ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد ؟


شكست و سرافكندگی ، خوار و بی مقدارمان كرده است .


كی می شود تو را ببینیم كه پرچم پیروزی را برافراشته ای ؟


و ببینیم طعم تلخ شكست و سرافكندگی را به دشمن چشانده ای .


كی می شود كه ببینیم یاغیان و منكران حق را نابود كرده ای ؟


و ببینیم پشت سركشان را شكسته ای .


كی می شود كه ببینیم ریشه ستمگران را بركنده ای ؟


و اگر آن روز فرا رسد و و ما شاهد آن باشیم، شكرگزار و سپاسگو نجوا می كنیم :


الحمدلله رب العالمین .

4 دیدگاه  •   •   •  1393/04/12 - 02:51
+9
farhad
farhad
یک ﺳﺎﻋﺖ ﭘﯿﺶ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
"ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﮐﺎﺕ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻫﻢ
ﺟﺪﺍ ﺷﯿﻢ"
ﻣﻨﻢ ﻣﻮﻧﺪﻡ ﭼﯽ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺮﻩ، ﯾﻬﻮ ﻫﻮﻝ ﺷﺪﻡ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ :
ﺍﺯﺕ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺍﻡ
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ،ﭘﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺟﺎﯼ ﺭﻭﺩﻩُ ﻣﻌﺪﺵ ﻋﻮﺽ
ﺷﺪ :))) بعدﻡ ﮔﻔﺖ ﻓﺪﺍﺕ ﺷﻢ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﻤﮑﯽ ﺑﻮﺱ ﺑﻮﺱ ﻏﺮﻭﺏ
ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ :|
1 دیدگاه  •   •   •  1393/04/11 - 16:43
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
Xمور داشتیم مرده از سره کار برگشته خانمش با هزار عشق و علاقه اومده پیشش پریده بغلش

میگه:عزیزم خسته نباشی. ^___^

بعد آقا هم برگشته گفته: با تنتاک خستگی معنا نداره

!!! یعنی خانمشو شسته گذاشته رو بند...!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/04/10 - 13:16
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
رفیقم ساعت 12 شب پیشش بودم یهو واسش اومد:

گلم بغلم بدجور داره صدات میزنه

اونوخ واسه من پو آلارم میده:من خودمو کثیف کردم بیا من بشور:|
دیدگاه  •   •   •  1393/04/9 - 14:46
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ