یافتن پست: #چشمانم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
واژه هایم رنگ باران دارد وقتی از تو مینوسم
قلبم خیس دلتنگی است وچشمانم طوفانی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 15:39
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلم به اندازه تمام روزهای پاییزی گرفته است ...

آسمان چشمانم به اندازه تمام ابرهای بهاری بارانی است ...

قلبم انگار به اندازه سرد ترین روزهای زمستانی ، یخ زده است ...

اما وجودم در کوره داغ تابستانی می سوزد ...

چه چهار فصلی است سرزمین دقایق من ... !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/12 - 20:05
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سلامم رابرسان به دریاقاصدک .

دستی ازدل تنگم به سرشالیزاربکش.
قاصدک چشمانم راببربه لیلاکوه،کمی عطرچای بیاور.
چشمانم بی قرارباران است.
باران قهرکردونبارید
ابرنشدکه برموجهای کف وصدفهای ماسه ای سجده کنم.
قاصدک رازپنهانم رابه دخترک شمالی آهسته بگو.
بگوکه شاهزاده ی آبی چشم،اسب سفیدچوبی راروبه آسمان گرفته
وامیدبه رویش نیلوفرهای مرداب دارد.
قاصدک چشم جنگل پرندگان بی قفس رابه جای من ببوس وسلامم رابربام سبزلاهیجان رهاکن.
پرستوهاراه لانه راگم کرده اند.
دراندیشه ی پرستوهابودم که لانه ام گم شد.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 22:23
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
مي‌روم شايد كمي حال شما بهتر شود

مي‌گذارم با خيالت روزگارم سر شود

از چه مي‌ترسي برو ديوانگي‌هاي مرا

آنچنان فرياد كن تا گوش عالم كر شود

مي‌روم ديگر نمي‌خواهم براي هيچ كس

حالت غمگين چشمانم ملال‌آور شود

بايد اين بازنده‌ي هر بار – جان عاشقم

تا به كي بازيچه اين دست بازيگر شود
دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 11:55
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
امروز هزاران بار با چشمانم گفتمت نفهمیدی ؟ نشنیدی ؟ تمام دوستت دارم هایی که گفتم پَر ؟؟؟ یعنی زبان چشمانم انقدر سخت است ! ای کاش می شنیدی فریاد چشمانم را......


دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 00:26
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چشمانم را بستم فقط چند ثانیه

حس کردم قطره های باران را

چشمانم را باز کردم آری باران گرفته

سرم را رو به آسمان کردم

چند قطره باران ریخت درون چشمانم

پایین را نگاه کردم تا ته خیابان را

هیچ کس نبود فقط از آن دور ها شقایق دست تکان میداد

خوش حال شدم پلک زدم

اما اینبار هیچ کس را ندیدم

فقط کوچه یه تاریکی رو به رویم بود

قلبم شکست آهی کشیدم

نگاهی به دستانم کردم

دستم را به دست دیگر دادم

آههههه

چقدر سرد است دستانم خیلی سرد شده اند
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 21:46
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من چشمانم را دوست دارم
چون که
تو را می بینند

من صدایم را دوست دارم
چون که
نام تورا نجوا می کند

من دستانم را دوست دارم
چون که
تو را لمس میکنند

من پاهایم را دوست دارم
چون که
با تو قدم میزنند

من خودم را دوست دارم
چون که
عاشق تو هستم

من تو را دوست دارم
چون که
تو تمام منی ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 21:41
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آهسته برانید...

جاده ی چشمانم لغزنده است...!!!

دست نوشته های یاسی_فانوس نامه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 20:33
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
دیشب در رویای سن پی یدرو بودم

انگاه هیچ موقع آنجا نبوده ام

دختری جوان با چشمانی مثل صحرا و انگار همه اینها همین دیروز بود و نه خیلی دور

نسیم این جزیره استوایی با تمام طبیعت وحشی و آزاد آن

این همان جایی است که دوست دارم زمان طولانی را در آنجا باشم

در این جزیره زیبا

و زمانیکه سامبا نواخته میشود خورشید هم در آسمان اوج میگیرد

و گوشهایم زنگ میزنند و چشمانم میسوزند با این لالایی اسپانیایی تو

من عاشق سن پی یدرو شدم

باد گرم دریا را طی میکند و او هم مرا صدا میکند

و میگوید دوستت دارم

دعا میکردم که آن روزها پایانی نداشته باشند ولی افسوس که خیلی زود سپری شد

نسیم این جزیره استوایی را دوست دارم با تمام طبیعت وحشی و آزاد آن

و این جایی بود که دوست داشتم زمانی طولانی را در آنجا باشم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 01:06
+7
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
پشت ابرهااز خانه بیرون میزنم اما کجا امشب

شاید تو میخواهی مرا در کوچه ها امشب!

پشت ستون سایه ها روی درخت شب

می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب؟

میدانم ، آری نیستی اما نمی دانم

بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب؟

هر شب ترا بی جستجو می یافتم اما

نگذاشت بی خوابی به دست آرم ترا امشب

ها...سایه ای دیدم! شبیه ات نیست اما حیف!

ای کاش می دیدم به چشمانم خطا امشب

هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز

حتا ز برگی هم نمی آید صدا امشب

امشب ز پشته ی ابرها بیرون نیامد ماه

بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب

گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست

شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب

طاقت نمی آرم تو که می دانی از دیشب

باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب

ای ماجرای شعر و شب های جنون من

آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب؟

محمد علی بهمنی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 13:06
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ