یافتن پست: #چشمانم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وقتی می گویم دوستت دارم
شاید تصور کنی تنها چند واژه ی ساده را در کنار هم گذاشته ام

و جمله ای را بیان کرده ام

اما...

این تنها یک جمله نیست

همین جمله کوتاه

دنیای لبریز از رویا های سبز و سرخ است

آری همین چند واژه خود کتابیست سر شار از معنا !

دوستت دارم،یعنی بی حضور تو زندگی برایم بی معناست

بی تو دنیای من به سردی می گراید و چشمانم بی فروغ میگردد !

دوستت دارم،یعنی قلب من منزلگاه توست

و وجودم سرزمینی که تخت پادشاهی را تنها لایق تو می داند
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 16:00
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

بگو با چشمهای منتظر به در که  می آیی        
 تو از پشت هزاران لحظه های رفته تا امروز بگو با من          
بگو ای اشک همیشه چشمانم که می آیی          
دوباره مرهمی با رستمهای مهربان خود          
نهی بر زخمهای سینه ام ، این سینۀپرسوز بگو با من          
تو ای تنها نیاز دستهای خالی و سردم
       
 بخوان از انتهای طاقت و صبرم که من دیگر تو را در امتداد انزوای خویش گم کردم بگو با من که می آیی                            
بگو با من که می آیی ، بگو

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 22:17
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
وعده دیدارت را از چشمانم پس گرفته ام ...


دیگر نگران دلم نباش !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 17:29
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


آنها ڪہ از دور نگاه میڪنند ! می گویند :تو چہ ڪم دارے ؟ هیچ !!! و من باراטּ اشڪهایم را در ابر چشمانم پنهاטּ میڪنم و با لبخند پوچے بہ نشانہ تایید سر تڪاטּ مے دهم ... اما خود میدانم ڪہ هر گاه دروטּ خود را میڪاوم بہ یک غم بزرگ میرسم ...


دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 00:56
+5
be to che???!!
be to che???!!
وقتي مي گويم دوستت دارم
شايد تصور كني تنها چند واژه ي ساده را در كنار هم گذاشته ام
و جمله اي را بيان كرده ام
اما...
اين تنها يك جمله نيست !
دنياي لبريز از رويا هاي سبز و سرخ !
همين جمله كوتاه !
آري همين چند واژه خود كتابيست سر شار از معنا !
دوستت دارم يعني بي حضور تو زندگي برايم بي معناست
بي تو دنياي من به سردي مي گرايد و چشمانم بي فروغ ميگردد !
دوستت دارم يعني قلب من منزلگاه توست
و وجودم سرزميني كه تخت پادشاهي را تنها لايق تو مي دانم .
دوستت دارم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 23:13
+6
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
وقتی خدا از پشت دستهایش را روی چشمانم گذاشت از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم که فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم ...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 13:36
+5
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
وقتی خدا از پشت دستهایش را روی چشمانم گذاشت از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم که فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم ...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 11:30
+1
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


گفتم :میری گفت :اره گفتم :منم بیام گفت :جایی که من میرم جای دو نفره نه سه نفر گفتم :برمیگردی فقط خندید اشک توی چشمانم حلقه زد سرمو پایین انداختم دستشو زیره چونم گذاشتو سرمو بالا اورد گفت :میری


دیدگاه  •   •   •  1392/05/2 - 21:10
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
پشت ابرهااز خانه بیرون میزنم اما کجا امشب

شاید تو میخواهی مرا در کوچه ها امشب!

پشت ستون سایه ها روی درخت شب

می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب؟

میدانم ، آری نیستی اما نمی دانم

بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب؟

هر شب ترا بی جستجو می یافتم اما

نگذاشت بی خوابی به دست آرم ترا امشب

ها...سایه ای دیدم! شبیه ات نیست اما حیف!

ای کاش می دیدم به چشمانم خطا امشب

هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز

حتا ز برگی هم نمی آید صدا امشب

امشب ز پشته ی ابرها بیرون نیامد ماه

بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب

گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست

شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب

طاقت نمی آرم تو که می دانی از دیشب

باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب

ای ماجرای شعر و شب های جنون من

آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب؟

محمد علی بهمنی
دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 23:18
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
دیشب در رویای سن پی یدرو بودم

انگاه هیچ موقع آنجا نبوده ام

دختری جوان با چشمانی مثل صحرا و انگار همه اینها همین دیروز بود و نه خیلی دور

نسیم این جزیره استوایی با تمام طبیعت وحشی و آزاد آن

این همان جایی است که دوست دارم زمان طولانی را در آنجا باشم

در این جزیره زیبا

و زمانیکه سامبا نواخته میشود خورشید هم در آسمان اوج میگیرد

و گوشهایم زنگ میزنند و چشمانم میسوزند با این لالایی اسپانیایی تو

من عاشق سن پی یدرو شدم

باد گرم دریا را طی میکند و او هم مرا صدا میکند

و میگوید دوستت دارم

دعا میکردم که آن روزها پایانی نداشته باشند ولی افسوس که خیلی زود سپری شد

نسیم این جزیره استوایی را دوست دارم با تمام طبیعت وحشی و آزاد آن

و این جایی بود که دوست داشتم زمانی طولانی را در آنجا باشم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/29 - 20:24
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ