mina
لبخند می زنم و می گویم :چقدر داغ بود
سر سفره به یادت می افتم...
بغض می کنم...
اشک در چشمانم حلقه میزند.. .
همه با تعجب نگاهم می کنند...
لبخند می زنم و می گویم :چقدر داغ بود