یافتن پست: #چشم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بـــــــــــاران که بارید پشت پنجره ها بــــــــرو...

چشمانم را به ابـــــــرها قــــرض داده ام...

راستـــــی...

از قول من به بـــــاران بی امان بگو
دل اگر دل باشد آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد…
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 20:31
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥





خداوندا !

از من نی لبکی بساز و زیباترین نغمه هایت را با من بنواز
آنچنان بنواز دلم را که هر جا نفرت هست عشق باشم
هر جا زخمی هست مرهم باشم
هرجا تاریکی است روشنایی باشم
و هر جا غمی هست شادی باشم
و توانم ده تا دوست داشته باشم
بی چشم داشت

و ببخشم بی دریغ . . .


دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 18:57
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در گوش تو بجای اذان حافظ خوانده اند که اینگونه از چشمهایت غزل می ریزد
(مخاطب خاص)
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 18:37
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
الهی بکامم شرابی فرست
شرابی زجام خطابی فرست
مرا کشت رنج خمار الست
دگر باره از نو شرابی فرست
دلم تا صفا یابد از زنگ غم
بدردی کشانت که تابی فرست
شد افسرده جانم درین خاکدان
زمهرت بدل آب و تابی فرست
زسر جوش خمخانهٔ حب خویش
بجام شرابم حبابی فرست
بلب تشنهٔ چشمهٔ معرفت
بساقی کوثر که آبی فرست
بعصیان سرا پای آلوده ام
زجام طهورم شرابی فرست
بمعمار میکن حوالت مرا
امیری بملک خرابی فرست
بدل تخم امیدگشتم بسی
بدین کشتزارم سحابی فرست
زدریای غفران و ابر کرم
مرا رحمت بی حسابی فرست
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 18:23
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی نه گریــــه آرامــــت میکند


نـــه خــــــــنده ..!


نه فریاد آرامت میکند و نه ســــکوت


انجاســـت که با چشمانی خیس


رو به اسمان میکنی و میگویی


خدایــــا تنها تو را دارم... تنهایم مگذار ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 18:20
*elnaz* *
*elnaz* *
مهتاب بيش از حد تورا تداعي ميكند ، شب ها بدون چشمبند خوابم نميبرد.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 17:57
+3
nazli
nazli

 


اگه یه وقت دیدین یه دختر دهنش رو به اندازه دهن یک اسب آبی باز کرده  نترسین، کاری با شما نداره بنده خدا داره ریمل به چشماش میزنه


دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 17:14
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



کزاز گرفته ام..!!
نمیدانم سگ چشمانت هار بود
یا خنجر دستانت آلوده...!!


دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 12:33
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
طعم دهانت

سیگار ها را پر کرده است

لبانت

لابه بلای دود ها می رقصند و..

من آخرین پک را می زنم

اینبار هوای خندیدن داری

اشک چشم هایم را سد می کند

حیف آینه ها خیال را باور نمی کنند...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 11:17
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک رقص دونفره
در تاریکی شب
زیر نور ماه
وقتی نور شمع ها
در تب و تاب است
نوای موسیقی
نوازش می کند گوش را
و گلهای روی میز…
گلهای رزِ روی میز…
گلهای رزِ سرخِ روی میز…
عطرشان پر کرده فضا را
دستانی که حلقه شده بدورت
پا هایی که تعقیب می کنند
لحظه به لحظه
هر قدمت را
چشمانی که مرور می کنند
خط به خط اندامت را
و لبانی که گره میخورند
گه گاه ، در لبانت…
بگذار خاطره سازیم
از این شب
از این شب که در آنیم
کس چه می داند
فردا شاید
نه من باشم و نه تو
زمانی برای اما و اگر نیست
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 11:05

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ