یافتن پست: #چشم

saman
saman
در CARLO
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت: ببخشید آقا! من می‌تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد.
مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری... خجالت نمی‌کشی؟

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش‌های مرد عصبی شود و واکنشی نشان دهد، همان طور مودبانه و متین ادامه داد.
خیلی عذر می‌خوام، فکر نمی‌کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه می‌کنن و لذت می‌برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم.
مرد خشکش زد... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 10:34
+4
mina
mina
گاهي آنكه سراغي از تو نميگيرد، دلتنگترين براي ديدنت است و از شكاف چشمانش به نبودنت خيره ميشود، هميشه آنكه تو او را نمي بيني نامهربان نيست
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 08:45
+5
sasan pool
sasan pool
سلام به همه تصمیم گرفتم یک گروه در مورد جنگ و جنگ افزار بزنم نظرتون چیه؟اگه دوست داشتین توی دیدگاه نظر بدین تا مطالبمو براتون هر روز بزارم.
3 دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 19:28
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
رسول اكرم صلى‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله :

وَ مَن شَهِدَ شَهادَةَ حَقٍّ لِیُحیِىَ بِها حَقَّ امرِى‏ءٍ مُسلِمٍ اَتى یَومَ القیامَةِ وَ

لِوَجهِهِ نورٌ مَدَّ البَصَرِ تَعرِفُهُ الخَلایِقُ بِاسمِهِ وَ نَسَبِهِ ؛

كسى كه براى زنده كردن حق یك مسلمان، شهادت حقّ بدهد، روز

قیامت در حالى آورده مى‏شود كه پرتو نور چهره اش، تا چشم كار می‏كند

دیده مى‏شود و خلایق او را به نام و نسب مى‏شناسند.

من لا یحضره الفقیه ج3 ص 58 - الكافى(ط-الاسلامیه)، ج7، ص 381

این حدیث را تا اونجایی که میتوانید نشر دهید.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 19:23
+9
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
دقت کردین وقتی مهمون میاد
آشغال ریزه های روی قالی چقدر به چشم میان و بزرگ میشن؟!
اصلا میان جلو سلام واحوالپرسی میکنن:d
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 18:50
+5
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
میخواهمتــــــــــــــــــــ …
ولــــی…
دوری…
خیلی خیلی دور
نه دستم به دستانـــــــت میرسد
نه چشمانم به نگاهتــــــــــــــــــ …
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 17:59
+3
-1
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
ܜ♥چشماטּ ابریه مرا به نگیر؛
باراטּ نمی‌شوم؛
مـטּ ایـטּ ✘ــضِ نشکستنی را؛
تا ابـ ـ ـد نذر بودטּ تو کرده ام...

ܓ✿ السلام علیک یا أباصالح ادرکنی «عج»
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 17:47
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در آغوشم بگیر

بگذار گرمی دستت را حس کنم

و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم

نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان

قلبم به پایت افتاده است

لرزش دستانم و سستی قدمهایم را نظاره کن

تنها تو را می خواهم

بگذار در نگاهت غرق شوم

و بگذار در آغوشت بخواب روم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 13:35
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بابام اومده میگه :
توکه هر روز قهوه خونه ای ریه هات داغونه
چشماتم که ضعیفه
هر نیم ساعت میری دستشویی یعنی کلیه هاتم خرابه ماهی بیست روزم که اسهال داری
قلبتم که هر ماه به یکی اهدا میکنی
این " کارت اهداء عضو" چیه گرفتی
تا همین الان توزندگیم انقدر قانع نشده بودم .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 13:18
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
کاش وقتی آسمان بارانی است چشم را با اشک باران تر کنیم
کاش وقتی که تنها میشویم لحظه ای را یا یکدیگر کنیم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 00:24
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ