یافتن پست: #چشم

saman
saman
در CARLO
اینجا من هستم؛ ، سکوتی شکسته و درهم بخاطر هر روز ندیدن تو
اینجا من هستم ؛تهی از زندگی و روزمرگی ، خالی تر از همیشه؛ با کلافی درهم و پیچ در پیچ
معنی سکوتم را با چشمانم برایت بارها فرستاده ام
اینجا من هستم با آوازی که هرگز نشنیدی
من هستم و سازی مبهم
اینجا من مانده ام تنها در پس اندوه صدای کهنه سازم
من هستم و گلی پرپر شده از عشقی کور
اینجا در شهری دور من مانده ام به انتظار هر لحظه که بیایی
در شهری خاک گرفته و غروبی تنگ ،
من هستم و سیمایی شکسته تر از همیشه
اینجا من هستم و خیال همیشگی چشمان مشکی تو. . .
حتی كلمات هم دگر از نوشتن دردهایم عاجزند
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/12 - 15:23]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 15:12
+4
saman
saman
در CARLO
سخت خوشی چشم بدت دورباد

سال و مه و روز و شبت سور باد

بنده‌ی زلفین تو شد غالیه

خاک کف پای تو کافور باد

خادم و فراش تو رضوان سزد

چاکر و دربان درت حور باد

عاشق محنت‌زده چون هست شاد

حاسد خرم شده مهجور باد

وصل تو بادا همه نزدیک ما

هجر تو جاوید ز ما دور باد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 15:04
+6
Ashkan ZEON
Ashkan ZEON
از اولشم هیچکس نبوده پشتم/نه رفیقام نه حتی خانوادم
همشون توی فکر ماشین و سواستفاده یا اینکه دنبال مایه پاین
فقط بلدن چاله بندازن درست همینجا زیر پای آدم/حتی خداام میگه درخت با تو بعدش فقط یه نمه سایه با من
همه میگن چرا سیگار میکشم/چون پر شده همش از بیزاری چشم
چون حتی از خودم یه رو خوشم ندیدم/1 مشت مار هفت خط فقط دورم خزیدن
که دوس دارن بپیچن دوره تنت/بشی خفه/شده شبت/سیاهتر از مشکی/بیزار از هر عشقی/آخرشم میمونه از تو بیمار فقط جسمی که شده سلامتیش قسطی...
Ashkan Zeon
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 14:26
+4
saman
saman
در CARLO
گلوی من ابری ترین تکه ی آسمان است

اما به من بگو

باران چرا

همیشه از چشمان تو آغاز می شود؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 14:22
+6
saman
saman
در CARLO
سهراب گفتی:چشمها را باید شست......شستم ولی !......... گفتی: جور دیگر باید دید.......دیدم ولی !........... گفتی زیر باران باید رفت.....رفتم ولی !...... او نه چشمهای خیس و شسته ام را.......نه نگاه دیگرم را...هیچ کدام را ندید !!!! فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت: " دیوانه باران ندیده
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 14:01
+6
Ashkan ZEON
Ashkan ZEON
کاش مثل کارتونا گوشه چشم آدم‌های دیوُث برق میزد.....!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 13:36
+3
sara
sara
@saman خدایا....شادی امروزم رابخاطرنادانی دیروزم ازدست دادم....
نادانی امروزم رابگیر.....تاشادی فردایم راازدست ندهم....
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 12:26
+6
yagmur
yagmur
ﺩﯾﺸﺐ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﺳﻂ ﻫﺎﻝ ﻭﻟﻮ ﺷﺪﻡ ،
ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩ, ﻧﺼﻒ ﺷﺒﯽ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﮐﺮﺩﻡ ﻧﻔﺴﻢ ﺑﺎﻻ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻔﻪ ﻣﯿﺸﻢ،
ﺟﺪ ﻭ ﺁﺑﺎﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺟﻠﻮ ﭼﺸﻢ, ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺑﻪ ﺳﺮﻓﻪ
ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﺯﺩﻥ, ﻗﺸﻨﮓ ﺍﯾﻨﻘﺪ
ﺳﺮﻓﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻨﻔﺶ ﺷﺪﻡ!
ﯾﮑﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺸﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ
ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻧﮕﺎ ﺑﺎﻻ ﺳﺮﻡ ﮐﺮﺩﻡ, ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﻡ
ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﻫﺮ ﻫﺮ ﻣﯿﺨﻨﺪﻩ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ, ﻣﺎﺕ ﻭ
ﺧﻮﺍﺏ ﺯﺩﻩ پﺮﺳﯿﺪﻡ ﭼﯿﻪ?!? ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟؟
ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﯾﻠﮑﺲ ﮔﻔﺖ: ﻫﯿﭽﯽ
ﻧﺪﯾﺪﻣﺖ، پاﻡ ﺭﻓﺖ ﺭﻭ ﮔﺮﺩﻧﺖ, ﺑﺨﻮﺍﺏ
ﺑﺨﻮﺍﺏ !!

دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 12:21
+2
saman
saman
گفته بودی دل پری دارم و خدا هم دوست من رو از من گرفته

نه خدا اینکار رو نکرده اون خودش رفت

چون باور نکرد من فقط اون رو دوست دارم فکر کرد

به دیگری بخاطر گفتن یه دلتنگی واقعا دلم واسه

یکی دیگه هم تنگ میشه و بهش علاقمندم

دست و پا زدم نره ولی وقتی دیگه از چشمی بیفتی

اون میذاردت میره موندنش فایده ای براش نداره

نمیتونی مانع رفتن کسی بشی

اگه واقعا پاهاش قصد سفر داره

و چشماش ازت سیره و دلش دیگه برات تنگه نمیشه اونم رفت

رفت؟ رفت؟ رفت؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 12:18
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
نــهـ ... نــهـ ! گــــــریـهـ نمــی کنـــمـ..... یــک چیــــزی رفتـــهـ تـــوی چشمـــمـ ! بـه گمـــــانـمـ ... یـک اسـت.......
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 21:42
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ