یافتن پست: #چمدانش

melika
melika
وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست ،
نگفتم :عزیزم ، این کار را نکن.
نگفتم :برگرد
و یک بار دیگر به من فرصت بده.
وقتی پرسید : دوستش دارم یا نه ،رویم را برگرداندم.
حالا او رفته و من تمام چیزهایی که نگفتم را می شنوم
نگفتم :عزیزم ،متاسفم ،
چون من هم مقصر بودم
نگفتم :اختلاف ها را کنار بگذاریم،
چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است .
گفتم :اگر راهت را انتخاب کرده ای،
من آن را سد نخواهم کرد
حالا او رفته و من
تمام چیزهایی که نگفتم را می شنوم
او را در آغوش نگرفتم و اشکهایش را پاک نکردم
نگفتم :اگر تو نباشی
زندگی ام بی معنی خواهد بود .
فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد
اما حالا،تنها کاری که می کنم
گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم
نگفتم :بارانی ات را درآر...
قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم.
نگفتم :جاده بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست.
گفتم :خدانگه دار ،موفق باشی ،خدا به همراهت.
او رفت و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چیزهایی که نگفتم ،زندگی کنم.

شل سیلور استاین
دیدگاه  •   •   •  1392/10/21 - 19:54
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دنیا کوچکتر از آن است که
گم شده ای را! در آن یافته باشی!!!
هیچ کس! اینجا گم نمی شود!...

آدمها به همان خونسردی که آمده اند!
چمدانشان را می بندند
و
ناپدید می شوند!!! ...

یکی در مه ...
یکی در غبار ...
یکی در باد ...
و
بی رحم ترینشان!!! در برف ...

آنچه بر جای می ماند!
رد پایی است
و
خاطره ای که هر از گاه
پس می زند مثل نسیم سحر!
پرده های اتاقت را ...





دیدگاه  •   •   •  1392/09/14 - 18:09
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دنیا کوچک تر از آن است،

که گم شده ای را در آن یافته باشی.


هیچ کس اینجا گم نمی شود!


آدمها به همان خونسردی که آمده اند ،


چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند.

یکی در مه،


یکی در غبار،


یکی در باران،


یکی در باد،


و بی رحم ترینشان در برف.


آنچه بر جای می ماند،


ردپایی است،


و خاطره ای که هر از گاهی،


پس می زند مثل نسیم


پرده های اتاقت را .
دیدگاه  •   •   •  1392/07/15 - 21:32
+2
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
وقتی را به قصد رفتن بست , نگفتم : ” عزیزم این کار را نکن .”
نگفتم : ” برگرد و یکبار دیگر به من بده …”
وقتی پرسید دارم یا نه رویم را برگرداندم .
حالا او و من تمام چیزهایی را که نگفتم , می شنوم .
نگفتم : ” متآسفم , چون من هم مقصر بودم .”
نگفتم : ” اختلاف ها را کنار بگذاریم , چون تمام آنچه می خواهیم و و است .”
گفتم : ” اگر راهت را انتخاب کرده ای , من آن را نخواهم کرد .”
حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم . او را در اغوش نگرفتم و اشکهایش را پاک نکردم .
نگفتم : ” اگر تو نباشی زندگی ام بی معنی خواهد بود .”
فکر میکردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد .
اما حالا تنها کاری که میکنم گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم .
نگفتم : ” بارانی ات را در آر … درست میکنم و با هم حرف میزنیم .”
نگفتم : ” جاده ی بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست .”
گفتم : “ نگهدار , باشی , خدا به همراهت .”
” او رفت و مرا تنها گذاشت تا با تمام چیزهایی که نگفتم زندگی
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 11:34
+6
*elnaz* *
*elnaz* *
کوچکتر از آن است که گم شده ای را در آن یافته باشی هیچ کس اینجا نمی شود آدم ها به همان خونسردی که آمده اند را می بندند و ناپدید می شوند یکی درمه یکی در غبار یکی در باران یکی در باد و بی رحم ترینشان در برف...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 00:55
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ