یافتن پست: #کم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



سالاد اسفناج با مرغ گریل شده

مواد لازم:
سینه مرغ بدون پوست و استخوان 2 عدد
اسفناج 250 گرم
قارچ 100 گرم
پنیر پارمزان 20 گرم
لیمو ترش کوچک 1 عدد
سس خردل 60 گرم
روغن زیتون 2 قاشق غذاخوری
سرکه بالزامیک 30 میلی لیتر
نمک و فلفل به میزان کافی
طرز تهیه:
گریل را گرم کنید. می‌توانید با گریل فر کار کنید یا اینکه روی آتش این کار را انجام دهید.
قارچ ها را به نازکترین شکل ممکن ورقه ورقه کنید روی آن ها آبلیمو و نمک، فلفل بریزید.
سینه مرغ را از استخوان جدا کنید و از خط وسط به دو قسمت تقسیم کنید. هر نیمه برای یک نفر سرو می‌شود.
به مرغ ها روغن زیتون و سس خردل بمالید و کمی هم نمک و فلفل به آن ها بزنید. سپس مرغ ها را گریل کنید.
سرکه بالزامیک, نمک و فلفل و روغن زیتون را با هم مخلوط کنید.
مرغ ها را به صورت نوارهای باریک کنید.
اسفناج و قارچ ها را در 4 بشقاب قرار دهید و روی آن ها از سسی که آماده کرده اید بریزید. و مرغ ها را روی آن قرار دهید.
روی هر کدام از سالادها کمی پنیر پارمزان رنده شده بریزید.
دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 18:56
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







مدل ایرانی و ترکمن بسیار زیبا،با لباس سنتی ترکمن های عزیز






دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 18:55
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



برارون و خاخرون اینجِه بهشت ترشی خوران هسه
هر چی خانِنی بیرین بعدا شِمه جا حساب کمه

دستو دل بازی یکی از ویژگی های بارز مازرونی وچون هسه ...♥
دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 16:42
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
لپ تاپم رو بردم نمایندگیش می گم ضربه خورده کار نمیکنه، یارو میگه ضربه فیزیکی؟!!

گفتم نه ، بی محلی کردم یکم، ضربه روحـــی خورده!!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 16:26
+2
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
حالم این روزا حالِ خوبی نیست، قلوه سنگی تو کفشِ این دنیاس
من به روزای شاد مشکوکم، شک دارم ختمِ ماجرا این‌جاس...
دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 12:45
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید. کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود «لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین». ۱۰ دلار همراه کاغذ بود. قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت.
سگ هم کیسه را گرفت و رفت.
قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و به دنبال سگ راه افتاد.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید. با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شد.
قصاب به دنبالش راه افتاد.
سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد.
قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند.
اتوبوس امد- سگ جلوی اتوبوس آمد و شماره آنرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت. صبر کرد تا اتوبوس بعدی امد دوباره شماره آنرا چک کرد. اتوبوس درست بود سوار شد.
قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.
اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود و سگ منظره بیرون را تماشا می کرد. پس از چند خیابان سگ روی پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد. اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد. قصاب هم به دنبالش.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید. گوشت را روی پله گذاشت و کمی عقب رفت و خودش را به در کوبید. این کار را باز هم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد. سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت.
مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیه سگ و کرد.
قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد: چه کار می کنی دیوانه؟ این سگ یه نابغه است. این باهوش ترین سگی هست که من تا به حال دیدم.
مرد نگاهی به قصاب کرد و گفت: تو به این میگی باهوش؟ این دومین بار تو این هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه.



نتیجه اخلاقی: اول اینکه مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند بود. و دوم اینکه چیزی که شما آنرا بی ارزش می دانید، بطور قطع برای کسانی دیگر ارزشمند و غنیمت است. سوم اینکه بدانیم دنیا پر از این تناقضات است. پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهم تر اینکه قدر داشته های مان را بدانیم


دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 12:08
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
یه روز عدد 10 مهمونی میگیره همه عددارو دعوت میکنه 0,1,2,3,4,5,6,7,9 به جز عدد 8 چون از عدد 8 اصن خوشش نمی یومد. خلاصه شب مهمونی میرسه و عدد 10 میاد ببینه مهمونا چیزی کم ندارن که یهو چشمش میوفته میبینه عدد 8 داره وسط مهمونا میرقصه. میاد وسط و یکی میخوابونه زیر گوش 8 میگه کی تورو دعوت کرده؟مگه من نگفتم تو حق نداری بیای؟ عدد 8 همینطوری که اشک تو چشماش جمع شده بود با بغض عدد 10 رو بغل کرد و گفت:من صفرم دستمال بستم دوره کمرم واستون عربی برقصم...... @@ بیایید 'زود قضاوت نکنیم @@
2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 12:04
+6
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

ﺣﺎﻻ ﻣﯿﻔﻬﻤﻢ ﺑﺎﺯﯾﻬﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺑﯽ ﺣﮑﻤﺖ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ


ﺯﻭﻭﻭﻭﻭ : ﺗﻤﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻧﻔﺲ ﮔﯿﺮ
ﺍﻻﮐﻠﻨﮓ : ﺩﯾﺪﻥ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺩﻧﯿﺎ
ﺳﺮﺳﺮﻩ : ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻥ
ﮔﻞ ﯾﺎ ﭘﻮﭺ : ﺩﻗﺖ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ !
ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺎﺯﯼ :ﺗﻮ ﺣﮑﻤﺖ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﻣﻮﻧﺪﻡ!!!

2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 11:34
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
این خواهر ما تازه گواهینامه گرفته بود نشست پشت فرمون که بریم بیرون. حلال جوگیر شده بود با سرعت میرفت و ژست گرفته بود.بــــــــــــــــــــــــــــــــــــعد یه موتوری اومد کنارمون داد زد:خـــــــــــــــــــانوم خـــــــــــــــــــــــــانوم چرختون داره میچرخه!! این آبجی ما هم فکرد کرد در حین حرکت چرخ نباید بچرخه و محکم زد رو ترمز و پیاده شده داره چرخای ماشین رو نگاه میکنه!! هیچی دیگه بنده خدا موتوریه از شدت خنده رفت تو جدول خورد به درخت منم که کف ماشین فرش شدم از خنده!!حالا خواهرم از اون موقع خود درگیری گرفته!!
حالا فهمیدین ازدواج فامیلی چقدر میتونه خطرناک باشه؟؟؟؟
1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/16 - 21:23
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

کاپ کیک شاتوتی


تخم مرغ: 1 عدد
آرد: 4 قاشق غذاخوری
شکر: 4 قاشق غذاخوری
شیر: 5 قاشق غذاخوری
روغن مایع: 3 قاشق غذاخوری
بکینگ پودر: 1 قاشق چای خوری
شاتوت



آرد رو با الک 2 بار الک کنید بعد پکینگ پودر رو اضافه کنید در ظرفی جدا شکر تخم مرغ و وانیل رو بریزید و خوب هم بزنید وقتی شکر حل شد شیر و سپس روغن رو بیفزایید و بعد کم کم آرد رو بیفزایید تا خمیر یکدستی درست شود .
در قالب ریخته شاتوت رو روی خمیر بگذارید .در فر 180 درجه که از قبل گرم شده به مدت 30 دقیقه میگذاریم .


آخرین ویرایش توسط 0921903413 در [1393/06/16 - 20:56]
دیدگاه  •   •   •  1393/06/16 - 20:30
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ