یافتن پست: #گاهی

سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند
تا کاج جشنهای زمستانی‌ات کنند

پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند
دیدگاه  •   •   •  1391/01/16 - 20:43
+9
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
همه لرزش دست و دلم از آن بود ، که عشق پناهی گردد ، پروازی ، نه گریزگاهی گردد .
(احمد شاملو)
6 دیدگاه  •   •   •  1391/01/16 - 15:42
+9
mah3a
mah3a
محبت فقط بین انسان نیست!
گاهی محبت تقسیم یک احساس بین دو مخلوق است!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/16 - 14:45
+2
mah3a
mah3a
همیشه خوب خداحافظی كنید!
گاهی همه چیز آنقدر سریع اتفاق می‌افتد
كه فرصتی برای یك خداحافظی خوب پیدا نمیكنید !
گاهی جای بوسه‌ای كه هنگام خداحافظی نكرده‌اید،
تا ابد درد می‌كند...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/16 - 14:12
+4
امید
امید
بی تو مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم
یادم آمد كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
یادم آید تو به من گفتی : از این عشق حذر كن
لحظه ای چند بر این آب نظر كن
آب ، آیینه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تا فراموش كنی ، چندی از این شهر سفر كن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول كه دل من به تمنای تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ! من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم كه تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم. سفر از پیش تو هرگز نتوانم
یادم آید كه دگر از تو جوابی نشنیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كنی از آن ععاشق آزرده خبر هم
نكنی دیگر از آن کوچه گذر هم
فریدون [!]
آخرین ویرایش توسط admin5 در [1391/01/15 - 23:13]
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 23:11
+5
poria
poria
گفتم دوستت دارم ، نگاهی به من کرد و گفت : چندتا ؟ دستام رو بالا آوردم و تمام انگشتهای دستمو نشونش دادم اما اون به کف دستام نگاه می کرد که خالی بود .
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 22:44
+4
mohammad
mohammad
فقط برای خودم هستم...!!!! من..؟! چه دوحرفیه وسوسه انگیزیست..... این من! نه زیبایم ، نه مهـربانم....نه عـاشق و نه محتاج نگاهی...! فراری از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست.... ... فقط برای خودم هستم...خوده خودم ! مال خودم ! صبورم و عجول!! سنگین...سرگردان...مغرور...قـانع....با یک پیچیدگی ساده و مقداری بی حوصلگیه زیاد!!! و برای تویی که چهره های رنگ شده را می پرستی نه سیرت آدمی ؛ هیچ ندارم راهت را بگیــر و بـــــــرو حوالی ما توقف ممنــــوع است.
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 22:43
+1
علـــــــــــــــــی
علـــــــــــــــــی
همیشه خوب خداحافظی کنید

گاهی همه چیز آنقدر سریع اتفاق می افتد

که فرصتی برای یک خداحافظی خوب پیدا نمی کنید

و جای بوسه ای که هنگام خداحافظی نبود همیشه درد می کند
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 22:35
+1
مهسا
مهسا
گاهی وقتها، بعضی از آدما میان زندگیتو خاکستر می کنن بعدش که میای خودتو با خاک انداز جمع کنی می گن یواش خاکیمون نکنی..
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 17:38
+6
امید
امید
ما رفاقت در دانشگاهی آموختیم که
بابت شهریه اش تمام زندگیمان را دادیم
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 17:08
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ