یافتن پست: #گاهی

ali rad
ali rad
گاهی با دویدن برای رسیدن به کسی، دیگر

نفسی برای ماندن در کنار او باقی نخواهد

ماند
دیدگاه  •   •   •  1390/12/16 - 22:25
+4
سحر
سحر
برای بودن؛
گاهی لازم است که نباشی !
شاید نبودنت ؛
بودنت را به خاطر آورد اما دور نباش دوری همیشه دلتنگی نمی آورد فراموشی همان نزدیکیهاست !!!
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/16 - 21:22
+6
ali rad
ali rad
مـــــــــــــرد است دیگر...

گاهی تند میشود

و گاهی عاشقانه میگوید..

مـــــــــــــرد است دیگر..

غرورش آسمان

و دلش دریاست...

تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد...؟

تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده...؟

تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبر دارد و بالشش...؟

مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/15 - 22:08
+3
ali rad
ali rad
زن همیشه زیباست

گاهی انتقــام جو و گاهی عـاشق پیشه

می آفرینــد و گاهی میمیرانــــد !

با هر خطایی دلگیر و با پرســتش آرام میگیرد

گویا ، " زن " نیز طبع خــدایی دارد
دیدگاه  •   •   •  1390/12/15 - 22:05
+3
ali rad
ali rad
گاهی وقت ها

سکوت..

همان دروغ است..!

فقط...

شیک تر!

مؤدبانه تر!

و با مسئولیت کمتر...!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/15 - 22:02
+3
ronak
ronak
گاهی دیدن لبخند آنهایی که رنج می کشند
از دیدن اشکهایشان دردناکتر است.....!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/15 - 21:51
+5
نیوشا
نیوشا
روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش
قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید .
روزنامه
نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه
بود..
او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی
او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او
گذاشت و انجا را ترک کرد.
عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شدکه کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است
مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت
ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/15 - 20:16
+9
maryam
maryam
گاهی سکوت علامت رضایت نیست ..
شاید کسی دارد خفه می شود....
پشت سنگینی یک بغض
دیدگاه  •   •   •  1390/12/15 - 20:09
+4
maryam
maryam
گاهی اوقات فکر کردن به بعضی ها ، ناخوداگاه لبخندی روی لبانت می نشاند...
دوست دارم این لبخندهای بیگاه را
و این بعضی ها را......
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/15 - 19:59
+5
maryam
maryam
من نه عاشق بودمو نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من...
من خودم بودمو یک حس غریب که به صد عشقو هوس می ارزید...
من دنبال نگاهی بودم که مرا از پس آن سادگیم می فهمید...
********و خدا میداند سادگی از ته دل بستگیم پیدابود******** .
دیدگاه  •   •   •  1390/12/15 - 17:36
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ