یافتن پست: #گاهی

mah3a
mah3a
من کور هستم لطفا کمک کنید ...

روزی مرد کوری روی پله‌ های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد:

من کور هستم لطفا کمک کنید.

روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت. نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود.
او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.

عصر آن روز، روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور صدای قدمهای خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم. سپس با لبخندی متن تابلو را برای پیرمرد خواند:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

وقتی کارتان را نمی توانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید. خواهید دید
بهترینها ممکن خواهد شد. باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین
دیدگاه  •   •   •  1390/12/11 - 16:30
+6
mah3a
mah3a
گاهی سکوت دوست معجزه می کند و تو می آموزی که بودن همیشه در فریاد نیست.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/11 - 00:48
+5
sepideh
sepideh
بغض همیشه نشانه ضعف بغض ‌کننده نیست

گاهی بیانگر شدت بی‌رحمی مخاطبش است
دیدگاه  •   •   •  1390/12/10 - 15:06
+2
ronak
ronak
کاش بفهمند که تو هم می فهمی !
آنگاه که بی صدا می گذری از همه چیز، می فهمی
آنگاه که از بغض و کینه می گذری ، می فهمی
آن دم که دل و لبت سکوت می کنند، باز می فهمی
دارم می رسم به آنجا که نفهمیدن فهمیدن هایم..
دیگر مهم نباشد
اما کاش ... در این عبور
چنگت نزنند
به استخوان می رسد گاهی این زخمها
وسوسه ات میکند کسی
تو هم ناخن در آوری
و یاد بگیری؟؟؟؟ خراش دادن را....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/10 - 12:29
+9
mina
mina
گاهی اوقان فکر کردن به بعضی ها ناخودآگاه لبخندی روی لبانت می نشاند .چقدر زیباست این لبخندهای بیگانه و چه دوست داشتنی اند این بعضی ها ...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/9 - 21:24
+7
mah3a
mah3a
خاطرات خیلی عجیبند گاهی اوقات می خندیم به روزهای که گریه می کردیم گاهی گریه می کنیم به یاد روزهایی که می خندیدیم...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/9 - 20:52
+5
ali rad
ali rad
هنوز گاهی میان آدمها گم می شوم…!
کوچه ها را بلد شدم…
خیابان‌ها را بلد شدم…
ماشین‌ها را، مغاز‌ه‌ها را،
… رنگ‌های چراغ قرمز را…
ولی هنوز گاهی میان آدمها گم می شوم
آدمها را بلد نیستم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/9 - 20:26
+2
hadith
hadith
تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند

گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق برتن می کنند..

عاشق که شدی کوچ میکنند...
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/9 - 00:56
+5
ali rad
ali rad
گاهی که دلم
به اندازه ی تمام غروبها می گیرد
چشمهایم را فراموش می کنم
اما دریغ که گریه ی ، دستانم نیز مرا به تو نمی رساند
من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس
مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست
و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد
و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند
دیدگاه  •   •   •  1390/12/8 - 18:13
+3
ali rad
ali rad
کاش می شد گاهی،
به زبان سکوت با هم صحبت کرد.
دستور زبان سکوت را کاش همه می دانستند.
آن وقت چقدر سکوت هر شخص معنا داشت.
آنوقت چقدر سکوت می شد داشت در یک چشم.
چقدر دلتنگی می شد کاشت در یک نگاه.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/8 - 18:09
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ