benyamin
انتهاي دريا را بركه ها نميفهمند
پس ببخش اگر گاهی گم ميكنم نشانیت را...
t @ r @ n e
اهل تهرانم پیشهام شوفریست گاهگاهی میروم جایی سوی دوری دور دور آنجایی که شهر پیداست پیکانی دارم بهتر از هر ماشین رفته بودم سر خط دو سه تایی مسافر بزنم روزگارم بد نیست و حقوقم سر ماه راست در جیب صاحبخانه است بچهام بیتاب است و شبی در خواب دید که من بنزی دارم مشکی الگانس ناگهان از خواب پرید با نگاهی نگران گفت به من پشت صد بار گذشتن تاکسیها خواهم مرد پدری دارم بهتر از مادر من پدرم شوفر بود آن زمان گاری بود و باغی پر عطر یونجه پشت تهران شهری است که زمینی دارم که ندارد آبی به سراغ من اگر میآیید
sasan pool
این روزها دیگر
تعداد موهای سفیدم را نمیدانم
گاهی برای یادبود لحظهای کوچک
یک روز کامل جشن میگیرم
گاهی
صد بار در یک روز میمیرم
حتی
یک شاخه از محبوبههای شب
یک غنچه مریم هم
برای مردنم کافی است
گاهی نگاهم در تمام روز
با عابران ناشناس شهر
احساس گنگ آشنایی میکند
گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم را
آهنگ یک موسیقی غمگین
هوایی میکند
اما
غیر از همین حسها که گفتم
و غیر از این رفتار معمولی
و غیر از این حال و هوای ساده و عادی
حال و هوای دیگری
در دل ندارم
رفتار من عادی است
sasan pool
دانشجویی به استادش گفت:
استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم.
استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟
دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.
استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت: تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید
Mitra Mohebbi
همیشه شیرین نباش!
فرهاد گاهی باید طعم دیگری را تجربه کند…
سحر
هرگز نمی شکنم...
فقط گاهی...
مچاله می شوم...
ali rad
برای بودن گاهی لازم است نباشی.....
شاید نبودنت، بودنت را به خاطر آورد....
اما........
دور نباش.....
دوری همیشه دلتنگی نمی آورد...
فراموشی همین نزدیکی هاست......