من برای تو افسانه ای مختومه ام
یک صدای ممتد که دیگر دل آویزت نیست
من سایه ای همواره ام
نه نگاهی دارم
نه خطی
نه رنگی
نه حتی حرفی که دلی بلرزاند
من خاطره ای هستم
از عشقی نخ نما شده
که به یاد آوردنش نمیارزد
گاهی دلت آنقدر می گیرد
که مجبوری تمام بغضت را با سکوت دفن کنی
واین است کار این روزهای خاکستری من