یافتن پست: #گاهی

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نشستی و از زندگی گفتی

از زندگی ...

زندگی ...

بی آنکه بدانی زندگی

دستی است که گاه گاهی

دور گردنم حلقه می کنی!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 11:44
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
رده بندی برترین تیم های باشگاهی:استقلال 85 جهان وسوم آسیا پرسپولیس 446 جهان
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 11:42
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
+ گاهی به فکرم می زند کاش زلزله بیاید..

و تمام شهر روی سر من خراب شود

و سیمان و آجرهایش آنقدر روی من فشار بیاورند که..

.

.

.

.

خستگیم در شود!

علیرضا مرندی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 11:38
+1
گاهی پای کسی میمانی....

که نه دیدیش...

نه میشناسی اش...

فقط حسش کرده ای...

تجمسش کرده ای...

پشت هاله ای از نوشته ها ی مجازی روی پیچ مجازی اش...

که هر روز میخوانی در جوابش میگویی ...

لایک
دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 21:02
+15
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

لحظه ی آبی عشق هنوز گوشم از گفتگوی بی گریه مان گرم بود !
از جایم بلند شدم ،
پنجره را باز کردم و دیدم زندگی هم هراز گاهی زیباست !
شنیدم که کلاغ دیوار نشین حیاط
چه صدای قشنگی دارد ! فهمیدم که بیهوده به جنون مجنون می خندیدم !
فهمیدم که عشق ، آسمان روشنی دارد ! روبه روی عکس سیاه و سفید تو ایستادم ،
دستهایم را به وسعت « دوستت می دارم !» باز کردم ،
و جهان را در آغوش گرفتم !

دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 14:36
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
چراغ ماه

کعبه را گم کرده ام ای رهنمایان راه کو

تشنهی آگاهی ام دریا دل آگاه کو

خاطرم از قیل و قال این و آن آزرده شد

تا بیاسایم زمانی خلوت دلخواه کو

دیده نابینا و رهزن در پی و شب قیر گون

دشت ناهموار و من تنها دلیل راه کو

ناله ام در سینه ماند و استخوانم در گلو

تا خروش خفته را ز دل بر آرم چاه کو

تیغ بر سر خار در پا بر لبم مهر سکوت

بر گلویم پنجه ی دشمن مجال آه کو

حرف ایمان کفر و دل ها تیره مردم مست شرک

مرغ حق دارد فغان کای مشرکان الله کو

در چنین شامی نتابد کوکبی از روزنی

پیش پایم را نمی بینم چراغ ماه کو
دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 11:56
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چشمانم را بستم فقط چند ثانیه

حس کردم قطره های باران را

چشمانم را باز کردم آری باران گرفته

سرم را رو به آسمان کردم

چند قطره باران ریخت درون چشمانم

پایین را نگاه کردم تا ته خیابان را

هیچ کس نبود فقط از آن دور ها شقایق دست تکان میداد

خوش حال شدم پلک زدم

اما اینبار هیچ کس را ندیدم

فقط کوچه یه تاریکی رو به رویم بود

قلبم شکست آهی کشیدم

نگاهی به دستانم کردم

دستم را به دست دیگر دادم

آههههه

چقدر سرد است دستانم خیلی سرد شده اند
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 21:46
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بغلم کن بغلم کن
که بیام تو فکر ِ تو
نفسی تازه کنم
در هوای ِشعر ِتو
بغلم کن بغلم کن
که بیام تو قلب ِ تو
یه گل ِ دوست دارم
بچینم از لب ِ تو
منو در قالب ِ شعر
گاهی وقتا غزلم کن
شعر ِ بارونی بگو
زیر بارون بغلم کن
بغلم کن که وفا
رو کنه به آدما
شهر مون غیرتی شه
پشت کنه به بیوفا
بغلم کن که نگات
نره از خاطر و یاد
عشق پاک من و تو
نشه بازیچه ی باد
منو در قالب شعر
گاهی وقتا غزلم کن
شعر ِ بارونی بگو
زیر بارون بغلم کن
بغلم کن بغلم کن
که دلم بیتابه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 21:43
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی وقتا...

وقتی از همه خیلی خیلی دوری اونقدر هوایی میشی که اگه دست خودت بود چمدون میبستی با
اولین پرواز خودتو میرسوندی به اولین آغوشی که برات بازه...و شاید اگه جرأت میکردی همونجا
روی شونه هاش خودتو از غم دنیا خالی میکردی...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 21:40
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هی لعنتی …
اون طوریم که تو فکر میکنی نیست ..
شاید عاشقت بودم،روزی …..!
ولی ببین بی تو هم زنده ام....
هم زندگی میکنم …
فقط گاهی در این میان...
یادت …
زهر میکند به کامم زندگی را …
همیــــــــن...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 12:33
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ