maryam
وقتی سگها در بیابان
از گرگها رشوه میگیرند
و مترسک ها در مزارع
با کلاغ ها تبانی می کنند
از وفاداری آدمها
چه انتظاریست...؟!
sasan pool
آرام بخواب...!
گوسفندان را چوپانشان دارد می درد، به نام تو...!
آرام بخواب....!
((گرگ برای خودش شرافتی دارد))
حالا که انسان درنده شده است....!
نقش
نقش پایی مانده بود از من، به ساحل، چند جا
ناگهان، شد محو، با فریادِ موجی سینه سا!
آن که یک دم، بر وجود من گواهی داده بود،
از سر انکار، می پرسید: کو؟ کی؟ کِی؟ کجا؟
ساعتی بر موج و بر آن جای پا حیران شدم
از زبان بی زبانان می شنیدم نکته ها:
این جهان: دریا، زمان: چون موج، ما: مانند نقش،
لحظه ای مهمانِ این هستی دِهِ هستی رُبا!
یا سبک پروازتر از نقش، مانند حباب،
بر تلاطم های این دریای بی پایان رها
لحظه ای هستیم سرگرم تماشا ناگهان،
یک قدم آن سوی تر، پیوسته با باد هوا!
باز می گفتم: نه! این سان داوری بی شک خطاست.
فرق بسیار است بین نقش ما، با نقش پا.
فرق بسیار است بین جان انسان و حباب
هر دو بر بادند، اما کارشان از هم جدا
مردمانی جانِ خود را بر جهان افزوده اند
آفتاب جانشان در تار و پود جانِ ما!
مردمانی رنگ عالم را دگرگون کرده اند
هر یکی در کار خود نقش آفرین همچون خدا!
هر که بر لوح جهان نقشی نیفزاید ز خویش،
بی گمان چون نقش پا محو است در موج فنا
نقش هستی ساز باید، نقش بر جا ماندنی
تا چو جانِ خود جهان هم جاودان دارد تو را!
(فریدون [!])
☺SAEED☻
از گوسفندی پرسیدند:
اگر تو گرگ بودی, چه كار می كردی ؟ گوسفند گفت:
من گرگ ها را به علف خوردن عادت می دادم,
تا دیگر به گوسفند های بی گناه حمله نكنند.
از گرگی هم پرسیدند:
اگر گوسفند بودی چه كار می كردی؟ گرگ گفت:
من به گوسفند ها می آموختم كه:
چه طور با دو پای عقبشان به سر گرگ ها بزنند و آن ها را بكشند...
ذات هیچ حیوانی را نمی توان عوض كرد,
و آدم ها هم با پوشیدن لباس های رنگارنگ ذاتشان تغییر نمی كند..
reza
دندانپزشک آخرین دندانِ گرگ را کشید!
نگاهی به صورت گرگ انداخت و پوزخندی زد...!
گرگ زیر لب گفت:
بخند...
اینست عاقبتِ گرگی که ......
عاشق گوسفندی شده باشد...!
از خدا صدا نمی رسد!
ای ستاره ها، که از جهان دور،
چشمتان به چشم بی فروغ ماست!
نامی از زمین و از بشر شنیده اید؟
در میان آبی زلال آسمان
موج دود و خون و آتشی ندیده اید؟
این غبار محنتی که در دل فضاست،
این دیار وحشتی که در فضا رهاست،
این سرای ظلمتی که آشیان ماست،
در پی تباهی شماست!
گوشتان اگر به نالۀ من آشناست
از سفینه ای که میرود به سوی ماه،
از مسافری که می رسد ز گرد راه؛
از زمین فتنه گر حذر کنید!
پای این بشر اگر به آسمان رسد
روزگارتان چو روزگار ما سیاه است!
ای ستاره ای که پیش دیدۀ منی!
باورت نمی شود که در زمین
هر کجا، به هر که می رسی
خنجری میان مشت خود نهفته است
پشت هر شکوفۀ تبسمی
خار جانگزای حیله ای شکفته است!
آن که با تو می زند صلای مهر،
جز به فکر غارت دل تو نیست.
گر چراغ روشنی به راه توست،
چشم گرگ جاودان گرسنه ایست!
ای ستاره، ما سلاممان بهانه است
عشقمان دروغ جاودانه است.
در زمین زبان حق بریده اند
حق، زبان تازیانه است.
وان که با تو صادقانه درد دل کند
های های گریۀ شبانه است!
(فریدون [!])
ادامه دارد ...
t @ r @ n e
از نظر انسانها سگها حیواناتی با وفا و مفید هستند
ولی از نظر گرگها، سگها گرگهایی بودند که تن به بردگی دادند
تا در آسایش و رفاه زندگی کنند!
( چگوارا)
mina_z
رقت بارترین منظره ای که مرگ را نیز میگریاند,
التماس یک گرگ است!
نه...
ناله عاجزانه یک شیر!
نه...
گریستن یک مرد است.
شریعتی
sasan pool
شب که می شود
بساطِ رویا می گستراند
خیالت در دلم
و تا گرگ و میش چشمها
مرا با قطار آرزو ها
راهی تو می کند
از سد حادثه ها می گذراند
و مرا تا ایستگاه آخر
که آن را عشق خوانند
مسافر می کند
و در آن ایستگاه متروک
تا سقوط خورشید
صدای پای تو را
انتظار می کشم...